۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

خـــد ا یــا ! بــا ز رو شــــن کـــن چــر ا غ خـا نـهُ مــا ر ا

خـــد ا یــا ! بــا ز رو شــــن کـــن چــر ا غ خـا نـهُ مــا ر ا

هــمـــا ن مـیــهــــن هــمـــــا ن بــو م و بــر جـا نـا نــهُ مـا ر ا

بـنــا ســا ز یــد ا ز نــو مـیــهــــن ویــــرا نـهُ خـو د ر ا

و طـن ایـن مـا ُ مـن مـحـبـوب و ایــن کا شـا نـهُ خـود را

مـقـد س مـیهــن آ بـا یُی خـود کـشـو ر جا نا نـه ُ خود را

مـز ا ر و مـر قـد قـر با نیــا ن هـمــت مـر دا نـهُ خـود را

گـل خـود بـلـبـــل خـود شــمــع خـود پـر و انـهُ خـود را

د ل مـجـر وح خـود ویـن جـسـم چـون حـنـٌا نـهُ خـود را

نـگــر تـا ریـخ رزم و شــوکــت شـهــنــا مــهُ خـود را

بـیـا ز مـا فـکـر بـکــر خــا مـه ُ خـو د کـا مــه ُ خـود را

بـنــا ســا ز یـــد ا ز نــو مــیــهــــن ویــــرا نـهُ خـو د ر ا

ز خـا ک و خـون مـهـر ویـا ن ز اشـک نا ب مـحـر و مـا ن

ز خـا ک و سـنـگ مـر قـد هـا ز دسـت و پا ی مـعــیـو با ن

ز نـو سـا زیـد ا یـن مـیـهـن که روزی کشـوری بو ده اسـت

مـیـا ن جـمـله مـلــت هـا بـه عـٌز ت ســر و ری بوده اســت

در و د شـت و بـیـا بـا نـش شـکـوه مـنـظــر ی بوده ا سـت

ا جا نب را هــمـی در د ل بـســا ن خــنــجــری بود ه ا ســت

بـه غـیـر ت د ر هـمـه د نیـا نـمــا د مـفــخـری بود ه ا سـت

بـه روز رزم د ر مـیـد ا ن فـر و زا ن اختـری بود ه اســت

ز فـیـض دانــش و دیـن هـــم بهـر جا مـنبـری بـوده است

چو منـصـور و چـو مولانا هـزا را ن رهـبـری بوده اســت

بـنــا ســا ز یـــد ا ز نــو مــیــهــــن ویــــرا نـهُ خـو د ر ا

ز خـا ک و خـون مـهـر ویـا ن ز اشـک نا ب مـحـر و مـا ن

ز خـا ک و سـنـگ مـر قـد هـا ز دسـت و پا ی مـعــیـو با ن

خـــد ا یــا ! بــا ز رو شــــن کـــن چــر ا غ خـا نـهُ مــا را

هـمـا ن مـیـهـــن هـمـا ن بـو م و بـر جـا نـا نـهُ مـا ر ا

فـلـک بـر گـو ش د ا را خـوا نــده ا ســت ا فــســا نـه ُ مـا را

سـکـنـد ر دیـده اســت خـود هــمــت مــرد ا نـهُ مـا ر ا

مـخو ر ای خـصــم د و ن هـمـت فـریب دام ما و دانهُ مـا را

مـیـفـــروز آ تــش د شـمــن کـــش خـصـــما نـهُ مـا ر ا

بـبــیــن بگـســسـتـن ز نــجــیــر و هــــم زولا نــهُ مـا را

غـر ور وعـزت افغـا نی و آ ن نعــره ُ مـرد ا نـهُ مـا ر ا

بـنــا ســا ز یـــد ا ز نــو مــیــهــــن ویــــرا نـهُ خـو د ر ا

ز خـا ک و خـون مـهـر ویـا ن ز اشـک نا ب مـحـر و مـا ن

ز خـا ک و سـنـگ مـر قـد هـا ز دسـت و پا ی مـعــیـو با ن

بـسـا زیـد ایـن وطــن از نـو ز مـغـــز و ا سـتـخـوا ن مـا

ز تـا ر و پـــود مـا و رگ رگ مـا جـســــم و جــا ن مـا

حقا رت یا اسا رت نیسـت هرگز در خور نا م و نشا ن ما

شـنوای پـور آ تـشخـوی مـیهـن ایـن هـمه شـو ر و فغا ن مـا

بـجـو ش از غـیـر ت ا فـغـا نـی ا ی نـســـل جــوا ن مـا

ز مــا نــه مــیـکـــنــد ا یــن بـا ر ا ز نـــو ا مــتـحــا ن مـا

بـه و حـد ت هـســت بـنـهــفـتـه و قـا ر مـا تــوا ن مـا

بـه مــنـــز ل مــیــر ســـد آ خـــر یــقـــیــنــآ کا ر و ا ن مـا

بـنــا ســا ز یـــد ا ز نــو مــیــهــــن ویــــرا نـهُ خـو د ر ا

ز خـا ک و خـون مـهـر ویـا ن ز اشـک نا ب مـحـر و مـا ن

ز خـا ک و سـنـگ مـر قـد هـا ز دسـت و پا ی مـعــیـو با ن

ا و ســـتـا د فـــضــــل ا لـحـــق فــضـــــــل

28- ا ســد سـا ل 1388 هـجـری شـمـســی

شـهــر فـیــر وز کــو ه مـر کـز و لا یت غـور

قیامهای مردمی ضد فیودالی غوریان درطبقات ناصری


شاه محمود"محمود"

بسمه وتعالی

یکی از آثار فوق العاده با ارزش دوره غوری طبقات ناصری تالیف منهاج سراج جوزجانی میباشد.مولف آن قاضی القضات صدرجهان منهاج الدین عثمان بن سراج الدین جوزجانی مشهور به منهاج سراج است که در سال (598هـ 1201 م) در فیروز کوه غور تولد یافته و تا ایام بلوغ و رشد خود در همان جا بوده است. (1) طبقات ناصری که مشتمل بر 23 طبقه است. چنین بر میآید که مؤلف طبقه های کتاب خویش را در حین قیام دهلی در حدود (655-1257م) نوشته باشد، چه در آخر طبقه چهارم جنگهای دفاعی المستعصم بالله عباسی را با قشون مغول ذکر میکند و این وقتی است که هنوزبغداد- سقوط نکرده و خلیفه هنوز زنده است و مؤلف در آخر آن طبقه، حیات خلیفه و حفظ دار الخلافه را از خداوند می خواهد. طبقات ناصری که در تاریخ عمومی نگاشته شده است(2) به نام یکی از شاهان غوری هند یعنی ناصرالدین محمود اهدا گردیده، بدین سبب کتاب مزبور طبقات ناصری نامیده شد.

قابل یاد آوری است که مؤلف اثر خویش را در سایه دربار و درباریان نگاشته و ناگزیر تحت تاثیر آنها قرار داشته است. به هیمن علت کوشیده بخش غور را به طرفداری از شاهان غور بنویسد و اکثر قیامهای مردمی ضد فیودالی و ضد حکومتی را بغاوت و فتنه و رهزنی و امثال آن نام گذاشته و سلاطین غور را بر آنان حاکم و فرمانروا خوانده است گرچه بعضی آنان مورد قبول عامه نبوده است.

قیام هاییکه در غور و سرزمین متصرفه غوریان صورت گرفت داری ویژگی های مشخص میباشد . چنانکه قیام مردمی تگاب (492-493هـ 1098-1099 م) علیه سلطان غوری بخشی از این قیام ها را تشکیل میداد، که در آن دهقانان و تهی دستان شهر حصه داشتند. درحالیکه قیام قرامطه (295هـ907م) (3) و در سال (557-558هـ1161-1162م)(4) شکل دیگری از این قیام ها بود که در آن مذهب و مسلک دینی نقش عمده داشته است. قیام های مردمی و دهقانی علیه غوریان شامل دو محتوای عمده بود:

یکی جهت مبارزه رهایی بخش یا استقلال طلبانه برای خورد کردن یوغ اسارت دودمان حاکم، و دیگر جهت مبارزه طبقاتی مبارزه دهقانان و تهی دستان شهری علیه حکومت اشراف فیودال. دولت غوری از نگاه ماهیت خود کاملا فیودالی بود واز منافع فیودالان و برده داران حمایت مینمود .

طبقات رنج برو زحمتکش در زیر بار مالیات به ذلت وخواری بسر می بردند، ومزد دست رنج ایشان صرف در بار میگردید این استثمار فیودالی اکثریت مردم را ناراضی ساخته آنها را به قیام وامیداشت.

دودمان حاکم غوری قیامهای دهقانی و مردمی و دفاع از سرزمین خویش را همواره در نظر داشتند بدین منظور قلاع مستحکم در سرزمین متصرفه خویش اعمار میکردند و اما بیفایده . بابه قدرت رسیدن، امیر عباس بن شیث بن محمد سوری از حیث ظلم و احجاف و نامردمی و رشوه خواری شهرتی کسب نموده بود وی نه تنها با اقدامات سخت و ناروا مالیات معهود را جمع آوری میکرد. بلکه جرایم و عوارض غیر مشروع اضافی نیز از مردم می گرفت. از این روش وی همه مردم از روستاییان و پیشه وران تا بازرگانان و تاجران و مالکان زمین زیان میدیدند مؤرخان بخصوص مؤلف طبقات ناصری از ضبط اموال و اراضی وسیع که توسط امیر عباس به عمل میآید و نارضایتی عمومی را بر میانگیخت تذکراتی دارد که حکومت ارعاب و ترور وتجاوز امیر عباس سبب بروز قیام عظیم گشت. تا آنکه بزرگان از سلطان ابراهیم غزنوی استعانت کردند. سلطان ابراهیم امیر عباس را به کمک بزرگان غوری اسیر و به غزنی آورد و غور را به پسر او امیر محمد داد.(5)

در پهلوی قیام های که دراثر ظلم و احجاف سلاطین بروز می نمود قیام های متعدد دیگری نیز دیده شده که در اثر فشار مالیات و عوارض فراوان فیودالی بروز نمود منابع تاریخی بارها از مالیات که از پیشه وران و روستاییان خود سرانه و بدون موجب در یافت شده بود سخن میگویند ولی شیوه وضع مالیات برپیشه وران به تفصیل مورد مطالعه قرار نگرفته است. در قرن های( 5-6 هـ =11-12م) قیامها و مبارزه اصناف در شهر ها دیده میشود. این قیام ها عموما مبدل به تصادمات مسلحانه و قتل ها میگشت . مؤلف طبقات ناصری در مورد امتناع روستائیان تگاب ازادای و اجبات اموال قانونی درعهد اقتدار ملک قطبالدین حسن عباس مطالبی نگاشته که قابل توجه میباشد.(6) قطب الدین درین قیام به قتل رسید، اما مواضع قیام کننده گان به واسطه لشکر سلطان ویران گردید. ویرانی پناه گاهها قیام کنندگان در سال های بعد نیز دیده میشود ،مثلا در حدود سال(545-547هـ= 1050-1152م) (7) زمانکه سلطان علاؤالدین در اثر حمله نا فرجام علیه سلطان سنجر اسیرسلجوقیان گشت عده یی از امراه و اکابرجبال ولایت غور متحد شده ملک ناصرالدین حسین مادینی را که برادرزاده سلطان علاوالدین بود آورده به تخت فیروز کوه نشاندند . درهیمن آوان مردمان ولایت کشی در لباس انعام و صدقات و تشریفات از ناصرالدین. آن همه خزاین و اموال سلطانی را به غارت بردند و دست به قیام زدند.(8)

علاءالدین حسین جهانسوز بعد ازرهائی از بند سنجر به غور برگشت و بعد ازاشغال سلطنت به یک سلسه لشکرکشی ها بخاطر توسعه قلمرو خود و سر کوبی مردمان قیام کننده دست زد. که گاهی بامقابله بیشتری مواجه می گشت. از جمله یکی هم قیام ولایت کشی بود که علاءالدین به آن قسمت اردو کشید ( و تمام کوشک هایشان را که زیادت از هزار موضع بود و در حصانت و رفعت چنان بودند که در فضای و هم و تصورنقش نپذیرد خراب کرد). (9) علاؤالدین بعد از سرکوبی قیام ولایت کشی و دیگر جبال به فیروز کوه مراجعت کرد.

در مورد قیام مذکور مؤلف حبیب السیر به نقل از طبقات ناصری با اضافاتی تذکر داده که قیام کنندگان خزاین جهانسوز را به بهانه علوفه و انعام از ناصرالدین ستانیدند.(10)

چنانه قبلا نگاشته آمد قیام ها قرون وسطی عمدتا در کسوت مذهب و دین صورت میگرفت و ازآن جمله قیام قرامطه در غور علیه دودمان حاکم را میتوان نام برد که از مشهورترین قیام های این دوره به شمار میرود.

قرمطیان به اجازه سلطان علاؤالدین حیسن جهانسوزدرسالهای اخیر حیات او وارد غور شدند، امابزودی پا فراتر نهاده به طمع و ضبط اموال و انقیاد اهل غور آغاز کردند . مؤلف طبقات ناصری مینگارد: و به اخیر عمر رسل ملاحدۀالموت به نزدیک سلطان علاؤالدین آمدند و ملاحدۀالموت به طمع و ضبط و انقیاد اهل غور دربستند (11)

قیام قرمطیان در حقیقت دنباله نهضت وسیع ضد فیودالی بدویان فقیروروستاییان و پیشه ورانی که اولین بار در سوریه و عراق و بحرین و یمن و خراسان پی ریزی شد. میباشد محققین عقیده دارند که سازمان مخفی قرمطیان در زمان عصیان زنگیان ریخته شد وشاید به تشکلات اصناف پیشه ور مربوط بوده است.(12)

قرمطیان شعار مساوات اجتماعی را که شامل حال برده گان نمیگردید و اشتراک اموال را علم کرده بودند. نهضت قرمطیان مبتنی برهمان تعلیمات فرقه شیعه اسماعیلی بود. قیام کننده گان متعهد شده بودند خمس درآمد خود را به صندوق مشترک بپردازند، اینان میکوشید ند مساوات را در تقسیم محصولات مصرفی برقرارسازند و گستردن سفره اخوت را متداول ساختند (13) قرمطیان بعد ازاسماعلیان پیدا شده اند و در بسیاری موارد معتقدات ایشان مانند اسماعیلی بود.(14)

لیکن درآغازبین قرمطیان و اسماعیلیان از جهت اسلوب مبازره نیزاختلاف بود. قرمطیان معتد به قیام سیف و مبارزه قهر آمیز و قتل و حرق مخالفان بودند در حالیکه اسما عیلیان بعد ها به این روش گرویدند.(15)

مرکز اول( الموت ) و مرکز ثانی قدرت اسماعیلیه و قرمطیه بود. حسن صباح یکی از پیشوایان این فرقه به قلعه الموت بتاریخ 9 رجب (483هجری=1090م) آمد. حسن بن صباح حمیری کوفی اصلا عرب نژاد بود. او در 26 ربیع الاول (518هجری= 1124م) درزمان سنجردر گذشت (16) بعد ازآن طرفدارانش راه غوردر پیش گرفتند تا آنکه به امرو مشوره سلطان علاؤالدین جهانسوز در بین خطه مقیم گردید ند و در حدود(558- 557هـ = 1162-1161م ) علیه سلطان سیف الدین محمد بن حسین دست به قیام زدند.

قرمطیان مردم را در خفا به آئین خویش دعوت می نمودند. همه را از اماکن ایشان بیرون کشیده و به قتل می رسانیدند . مولف طبقات ناصری مینگارد: (رسلی که از نزد ملاحده الموت آمده بوند ، و به هر موضع که ازرواج فتنه ایشان بوی یافت فرمان داد تا در کل بلاد ملحد کشی کردند و همه را به دوزخ فرستادند و ساحات ممالک غور را از لوث خبث قرامطیه تیغ طهارت داد. (17) راورتی در حاشیه ترجمه طبقات ناصری آورده است که مؤلف (جوزجانی) بین ملحدین و قرامطیه فرقی قایل نیست. در حالیکه آنها دوشعبه مختلف مذهبی اند.(18) عباس پرویزیکی از کارهای مهم سیف الدین را قلع و قمع اسماعیلیان میداند. (19) با آن طایفه سخت دشمنی و بدستور او همه اسماعیلیان را طرد کرد. (20) و حتی روز 24 ربیع الاول سال (556هجری=1160میلادی) دستور داد عده زیادی ازآن را که قصد قیام داشتند به قتل رسانید. (21)

به این ترتیب قیام قرمطی سرکوب گردید و قیام کنندگان آنها از بین رفتند و یا فرار کردند تا آنکه درسال (558هجری= 1162م) سیف الدین درهنگام سرکوبی قیام غز (که بعدا" درمورد آن صحبت مینمایم) به قتل رسید قابل یاد آوری است که اسماعیلیان کینه سیف الدین را بدل گرفتند ومنتظرفرصتی برای انتقام بودند تا اینکه ترکان غزدرجریان تاخت و تازهای خود در خراسان به تصرفات غوریان نیز تاختند و سیف الدین محمد دچار حمله غزان شد. در حالیکه باکمال شجاعت و سیاست در مقابل سیل بنیان کن غزمی جنگید ، سپه سالار وی ابوالعباس شیث که در نهان پیرواسماعیلیه بود ومذهب خود را ازامیر غوری پنهان میداشت تمهیداتی چید و امیر جوان در گرما گرم جنگ و پیکار ، روز (12 شوال سال 558هـ = 1162م) کشته شد. (22)

خلاصه اینکه قیام و نهضت قرمطی و اسمعیلی در لفافه معقدات مذهبی در جامعه فیودالی و قوع یافته است. ملتان یکی از شهر های دیگر است که شکل پناه گاهی را برای قرمطیان و اسماعیلیان داشت. عده یی از قرمطیان غور نیز بعد از اقدامات سلطان سیف الدین سوری به ملتان پناهنده شدند تا آنکه معزالدین (شهاب الدین ) بعد از اشغل غزنی و گردیز در سال (570-571هـ = 1174- سال 1175م) ملتان را از دست قرمطیان بیرون کشید. (23) نظر به اظهارات مؤلف تاریخ سلاطین هند (شهاب الدین محمد در سال(571هـ = 1175م) غرض سرکوبی ملاحد ملتان اقدام نمود. ملاحده به گجرات فرار کرده با راجه بیهم دیو متحد شدند و شهاب الدین محمد غوری بالای آنان حمله و رگردید مگر نا کام ماند، لیکن مرکزیت ملاحده به پایان رسید) (24)

قیام غزان یکی دیگر از قیام های میباشد که علیه دودمان حاکمه غوری در حدود سال (558هـ = 1162م) صورت گرفت. سیر مهاجرت و حرکت غزان را چنین میتوان مطالعه کرد: که ازعهد قدیم درقرن( 11-12میلادی) قبایل چادرنشین ترک که اوغوز نام داشتند. صحرا های وسیع بخش سفلای سیر دریا میان ارال و دریای خزر را اشغال کرده بودند نام ایشان در قرن دوم هجری (هشتم میلادی ) در منابع آمده است. اوغوزها را بعدها ترکمن نیز خواندند و مصنفین غرب آنان راغزی نامند . بنابر منابع موجود در قرن چهارم هجری (دهم میلادی) جریان شدید پاشید گی جماعت های بدوی درمیان غزان آغاز شد و جامعه طبقاتی بوجود آمد(25) درحدود سال (545هـ = 1150م) که تعدادی ازقبایل چادر نیشن غز در بلخ، غزنی و غور مقیم شده بودند دست به قیام زدند. دستگاه اداری بلخ مساعی فراوانی مبذول میداشت تا رسوم معمول در نواحی اسکان یافته رادرمیان قبایل به کار بندد و این خود بار ها موجب مناقشه و حتی مقاومت مسلحانه از طرف غزان شده بود. غزان بلخ را مجبور کرده بودند تا سالی 24000 گوسفند برای حوایج مطبخ سنجر تحویل دهند وستمگری و رشوه خواری ماموران سنجر موجب قیام عمومی قبایل غز که محل اقامتشان درناحیه بلخ بود، گشت (551هـ =1156م) غزان لشکر سلطان را منهزم ساختند وشخص سنجرنیز به دست آنان اسیر شد. غزان. خراسان را به طرزو حشتناکی غارت کردند به خصوص شهرهای مرو و نیشاپور زیان فراوان دید وعدۀ کثیری از ساکنان آن دوشهر کشته شدند و آبادیهای بسیار طمعه آتش گشت . مردم آن دیار دوران تسلط غزرا بلای مهیبی یاد کردند.(26)

صاحب طبقات ناصری راجع به دفع قیام آنان به واسطه سلطان سیف الدین محمد چنین مینگارد: چون دولت سنجری آخر شد امرای غز استیلا آورده بودند و اطراف ممالک خراسان را درضبط آورده فساد و تاراج ایشان با اطراف رسیده و زحمت آن فساد به حوالی ممالک غورو حواشی جبال غزنین و غرستان واصل میشد. سلطان سیف الدین چون مملکت پدر را ضبط کرد لشکر ها جمع آوری وروی به دفع فساد غزنهاد و به حدود غرستان و به ولایت قادس آمد و از آنجا روی به دیار مرو نهاد و از دزق که شهر بزرگ بود گذشت با غزمصاف داد(27) اماسلطان سیف الدین قبل از در یافت نتیحه جنگ به واسطه ابوالعباس شیث از بین برده میشود و لشکر غوری منهزم میگردد.

مولف تاریخ گزیده : حمدالله مستوفی می نویسد که (حاکم بلخ که بعد از سلطان سنجر به قدرت رسید محمد بن مسعود بن حسن عم زاده سلطان سیف الدین محمد بود ولشکرغز به بلخ به جنگ او آمد).

سیف الدین محمد به مدد عم زاده به جنگ غزان رفت و در آن جنگ کشته شد (558هـ = 1162م) (28) اما به زودی سلطان غیاث الدین ابوالفتح محمد برای دفع قیام غزان رفت و با ایشان جنگی عظیم کرد بسیاری از غزان کشته شدند. و بقایای ایشان زنهار خواستند و خراج پذیرفتند غیاث الدین محمد ایشان را زنهار داد. (29)

با دفع قیام غزولشکرکشی به نقاط دیگراهالی طالقان ، اندخوی ، میمنه ، فاریاب ، و مرو رود اطاعت غوریان را گردن نهادند و سکه بنام سلطان غیاث الدین زدند و خراج سالیانه فرستادند. (30) یکی دیگر از قیام هاییکه جنبه مردمی داشت و علیه دودمان حاکمه غوری صورت گرفت در سال (571هـ = 1175م) همانا قیام مردم سنقران گردیز میباشد.

مردم سنقران آوانی که سلطان غیاث الدین و برادرش را مصروف سرکوبی قیام غز و تصرف مناطق مجاور دیدند علیه فرمان روایان غور دست به قیام زدند. تا اینکه در سال

(672هـ =1176م) لشکر سلطان شهاب الدین راهی سنقران شد و اکثریت قیام کننده گان را به قتل رسانیدند. در این قیام تعدادی از حافظان و قاریان قران کریم نیز اشتراک کرده بودند که جام شهادت نوشیدند. (31) واضع است که قاریان قران کریم معمولا" از نگاه مراتب اجتماعی با زحمتکشان دریک ردیف قرارمی گرفتند و مؤلف طبقات ناصری شهادت آنان را به این جهت که فتنه و عصیان انگیخه بودند و به ضرورت و به سیاست ملکی کشته شدند، میداند. (32)

قیام دیگر ی که علیه دودمان حاکم غوری صورت گرفت همانا قیام مردم کشی است. اینان که قبلا در زمان علاو الدین سرکوب و مواضع ایشان خراب گردیده بود پی فرصت می گشتند تا مجددا قیام نمایند.

در زمان سلطان غیاث الدین محمود بن محمد سام موقع را غنیمت شمرده و به تعدا پنجاه هزارمرد کشی قیام نمودند این قیام از جمله قیام های است که افزون بودن قیام کنندگان همان وقت را نشان میدهد.علل قیام مردمان کشی را لشکر کشی های متعدد غوری که عوارض و واجبات و مالیات وسیع را ایجاب مینمود . تشکیل میداد.

دراثرسؤ استفاده های مامورین نظامی و ملکی و جمع آوری مالیات و امثال آن مردم به ستوه آمدند و چون مخالفت بین حکمروایان غوری تشدید می یافت و هرج و مرج فیودالی تسریع می گشت و وضع مردم ایشان خراب تر میگردید. در اثر همین هرج مرج ها. مال ومنال مردم به غارت، چورو چپاول برده شد و درموقعیت رقت باری قرارمی گرفتند که این امر نارضایتی مردم را بیش از پیش تشدید می بخشید.چنانچه درسال (306هـ = 1206م ) بعد از آنکه سلطان غیاث الدین محمود. سلطان علاؤالدین محمد به نام رکن الدین ایرا نشاه جهت استخلاص پدر و گرفتن تاج و تحت از غزنین به طرف گرمیسر آمد، و از آنجا به غور رفت . مردم کشی که منتظر فرصت بودند از موجودیت رکن الدین ایرانشاه استفاده برده با او هم پیمان شدند و دست به قیام زدند.

دودمان فیودالی حاکمه نتوانست این قیام را سرکوب نماید و لیکن ملک رکن الدین راه غزنین را پیش گرفت . هم پیمانی مردم بایکی از شهزادگان غور جای تعجب نیست، زیرا نزد مردمان آن عصردرتشکیلات اداری و نظامی فقط ملک وشاه را می شناختند و سعی می نمود ند تا از وجود آنان که جبرا" از تخت و تاج رانده شده اند استفاده نمایند تا وی را به قدرت برسانند و اما زمانیکه شخص مورد نظر را نمی یافتند مجبورا" از بین خویش شخص ثانی را به حیث رهبر خویش تعین مینمودند.

مؤلف طبقات ناصری در مورد قیام مذکور مینگارد که چون یک سال از ملک سلطان غیاث الدین محمود بگذشت ملک رکن الدین ایرانشاه محمود پسر ملک علاؤالدین از غزنین بطرف غور آمد. (33) و در جای دیگری می نویسد که (رکن الدین ایرانشاه محمود بعد از گرفتاری پدر جانب غزنی رفته و از غزنین به طرف گرمیسر آمد و از آنجا به غور رفت ، و خلق کشی که متمردان غور ایشان بودند به قدر پنجاه هزار مرد با او جمع شدند. (34) اما به واسطه غیاث الدین محمود شکست خورد و قیام کننده گان سرکوب گردیدند.

علل شکست قیام را میتوان چنین ارزیابی کرد: که قیام کننده گان کدام نقشه قبلی نداشند و قیام شان به صورت عاجل سرو سامان داده شده بود. به همین جهت نتوانستند در مقابل 500 سوار قلب دوسه هزار پیاده (35) مقاومت نمایند همچنان یکی از علل شکست قیام کننده گان در آن بود که مردمان کشی غیر از همان سلاح محلی و آلات پیشه وری خویش چیزی دیگر نداشتند که علیه سلاح محلی و آلات پیشه وری خویش چیزی دیگر نداشتند که علیه سلاح خوب و بهتر حربی دولتی و سوار کاران ماهر ایستادگی و نبرد نمایند چون در اسناد سرکوبی قیام گنندگان اشاره نشده احتمال میرود که دسته های قیام کننده را بصورت متفرق سرکوب نموده باشند
قبایل ودهقانان کوه چود و کوهکران پنجاب درسال (602هـ =1205م ) عیله فشار فیودالی به پاخاستند و قیام بزرگی را بر پا نمودند.(36)

سلطان شهاب الدین برای دفع قیام به هند وستان رفت و ایشان را سرکوب نمود(37) منهاج سراج در طبقات ناصری در مورد سرکوبی قیام یاد آور میشود که (جوی خون از آن جماعت براند). (38) مؤلف تاریخ فرشته در مورد مردم کوهکران مینگارد که (کوهکران را دینی و ملتی نبود) (39) طبعا در مقابل تبلیغ و نشر دین اسلام و مرکزیت امپراطوری مقاومت میکردند تا آنکه به واسطه شهاب الدین سرکوب شدند و دین اسلام را پذیرفتند.(40)

با وجود آنهم قیام کنندگان به این آسانی تسلیم نگریده گروهی به تعداد بیست نفر از کفار کوهکران که اکثر خویشان و اقربا و فرزندان ایشان در جنگ باسلطان شهاب الدین کشته شده بودند هم عهد و هم سوگند شده. کشته شدن بر خود قرار داده در باب کشتن سلطان شهاب الدین تدبیرها جستند. (41) کوهکرانی ها بالاخر در تصمیم خویش موفق شدند و به روز چهارم رجب سال (601هـ=1206م) شهاب الدین را به قتل رساندند.(42) قیام مذکور گرچه سرکوب گردید اما برای دولت غوری سخت تمام شد چه بعد از شهادت شهاب الدین غوری این دولت به سقوط نزدیک گردید، به این معنی که افسران سلطان مثل تاج الدین یلدوز در غزنه و پنجاب، ناصر الدین قباچه در سند و ملتان و قطب الدین ایبک در پنجاب و هند مرکزی ، غیاث الدین خلجی درلکنهوتی ، غوریه در بامیان و ملک تاج الدین در سیستان و همچنین سایر ایالات همه مستقل شده بودند و دولت سر تاسر مرکزی غوری و جود نداشت.(43)

بامطالعه قیام های مردم که عموما به شکست مواجه شدند وعناصرفیودالی آنها را سرکوب کردند، فقط یک طرف قضیه روشن میشود. در حالیکه جهت دیگرآن چنین است که همین قیام ها بود که عوارض وستم فیودالی را کاهش میداد یا اینکه حکومت جدیدی که روی کار می آمد با مردم از نرمش کار می گرفت که باز هم همانا تقلیل مالیات و امثال آن بود، (44) و برای استقرار دولت خویش مالیات و عوارضات و خراج سنگین را که سلطان قبلی معمول داشته بود رفع میکرد (45) و یا مالیات منظم شده و تاحدی امور مالیه در قسمت جمع آوری بررسی میگردید و آنهم درموجودیت دولت متمرکز و نیرومند.

مآخذ و حواشی:

1- جوزجانی- منهاج الدین ، طبقات ناصری ،با تصحیح ، تحشیه و تعلیق پوهاند عبدالحی حبیبی ،ج دوم. کابل ،1342 ،ص 242،

2- ایضا"،جلداول ،ص 130

3- بار تولد. ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، بنیاد فرهنگ ایران ،جلد اول تهران ، 1352، ص 16

4- جوزجانی، اثر قبل الذکر ، ج اول ص 350

5- جوزجانی، اثرقبل الذکر، ج اول ، ص 331-332 .هندو شاه. محمد قاسم، تاریخ فرشته، چاپ نولکشور، 1223و 1281 ق، ص 55. پرویز.عباس، دیالمه و غزنویان ، تهران: 1336 ص 420. دهخدا- علی اکبر، لغت نامه. تحت نظر داکتر معین ، تهران : 1341، ص 363.

6- جوزجانی، ایضا"، 333

7- نظر به اظهار دهخدا به نقل از معجم الانساب، جهانسوز، از سال 545 تا 547 هـ = 1150-1152م در بند سلطان سنجر بود. قیام مذکور نیز در همان حدود صورت گرفته است. رک . دهخدا، اثرقبل الذکر، ص 365

8- جوزجانی ، اثر قبل الذکر، ج اول ص 348

9- ایضا" ، ص 348.

10- خواند میر – غیاث الدین همام الدین الحسینی ، حبیب السیر فی اخبار افرادالبشر، ج چهارم ، تهران 1333، ص 640-604و

11- جوزجانی ، اثرقبل الذکر ، ج اول ، ص 349.

12- پیگولو سکایا و دیگران ، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی ،ترجمه کریم کشاورز، تهران :1354، ص 212.

13- پیگولوسکایا ودیگران ، ایضا ، ص 212 -213.

14- طبری – احسان ، برخی بررسی ها در باره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران (کابل: 1361) ، ص 226

15- طبری – احسان ، ایضا ، ص 227.

16- طبری – احسان ، ایضا ص 229-230.

17- جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ص 350.

18- راورتی ، طبقات ناصری ، جلد اول ، دهلی: 1970 ، ص 365.

19- پرویز ، عباس ، دیالمه و غزنویان ، ایضا ص 425.

20- مولف طبقات ناصری در مورد سیف الدین مینگارد که: (سیف الدین به اتفاق جمله ملوک و اکابر و امرا غوریه بر تخت فیروز کوه بنشست و او پادشاه جوان و صاحب جمال بود و کریم طبع و عادل و رعیت پرور و چاکرنواز و بخشنده و زرپاش و دریا دل و متواضع و رضاطلب و دیندار و سنی در اسلام ، صلب بود ) ر.ک. جوزجانی ، اثر قبل الذکر ج اول ص 350 . همچنان نظر به گفته حمدالله مستوفی مولف تاریخ گزیده علاو الدین در اول (سنی پاک مذهب ) بود. ر.ک تاریخ گزیده. به کوشش داکتر عبدالحسین نوایی ، تهران :1339 ، ص 404.

21- شاملوئی – حبیب الله، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی ، تهران ، 1347 ، ص 357.

22- شاملوئی – ایضا" ، اثر قبل الذکر ، ص 357

23- جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ، ص 396 ، هندو شاه در تاریخ فرشته ، اشغال ملتان را به سال (572 هجری= 1176م) میداند، ص 56.

24- اکبر آبادی - انتظام الله شهابی ، تاریخ سلاطین هند ، جلددهم ، حصه اول ، چاپ دوم ، دهلی 1922 ، ص 91-92 . رازی – امین احمد، هفت اقلیم ، باتصحیح و تعلیق. جواد فاضل ،ج اول. تهران ، ص 392

25- پیگلو سکایا و دیگران ، اثر قبل الذکر ، ص 265.

26- پیگلو سکایا و دیگران ، اثر قبل الذکر ، ص 274 . بار تولد. ترکستان نامه ، مترجم کشاورز ، جلد دوم ، تهران : سال 1352 ص692.

27- جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ، 352. خواندمیر ، اثر قبل الذکر ، ص 604 . پرویز. عباس ، اثر قبل الذکر ، دیالمه و غزنویان ص 425 – 426. شاملویی – حبیب الله ، اثر قبل الذکر ، ص 357.

28- قزونی ، حمد الله ، اثر قبل الذکر ص 404.

29- قزونی ایضا" ص 404.

30- جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ص 357 – 358 .

31- جوزجانی ، ایضا" ، ج اول ، ص 397.

32- ایضا" ، ج اول ، 397.

33- ایضا" ج اول. ص 374.

34- ایضا" ج اول. ص 371.

35- ایضا" ، ج اول. ص 371.

36- جوزجانی ، ایضا" ج اول ، ص 403 – 404 . خواند میر ، اثر قبل الذکر ، ص 607.

37- هندو شاه ، اثر قبل الذکر ، تاریخ فرشته ، ص 60.

38- جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ، ص 403.

39- هندوشاه ، اثر قبل الذکر ، تاریخ فرشته ، ص 59.

40- ایضا". اثرقبل الذکر .ص 60.

41- ایضا" .همان جا.

42- هندوشاه ، اثر قبل الذکر ، ص 60 قزوینی ، اثر قبل الذکر ، ص 407 . خواندمیر ، اثر قبل الدکر ، ص 604.

43- غبار،میرغلام محمد. افغانستان درمسیرتاریخ. کابل :1346، ص 134، به استناد طبقات ناصری

44- جوزجانی ، اثر قبل الذکر ص 334

45- ایضا" ،ص 350.