بلخ در گذشتههاي دور مملکتوسيعيرا مي ناميدند کهمحدود بود در شمالبواسطه سغديان ورود آمودر شرقبواسطهسيتيها و در جنوببواسطههندوستانو جبالهندو کوه (3ص 186) بلخدرطولتاريخقديمدر روابطهبينالدولاهميت بسيارزيادداشتزيرايگانهراهخشکهبيناسيايغربيو هندوستاناز يکطرف و تا تار ستانو چيناز طرفديگربودمورخينقديمبلخيا باکتريارا قديمترينشهر جهانميدانندو انرا( ام البلاد)يا ( امالقري)يا مادر شهر ها لقبدادهاند.
اسکندر مقدونيبا مشکلاتزيادبلخرا فتحو با فتوحاتاسکندر درشرقراه براييک عدهنويسندهگانو مورخين و جغرافيهنگارانيونانباز شد ايشاندلچسپيخاصبه سرزمينو میراث شرقيها داشتند کهبه اثر همينتوجهبودهر کدامدر زمينهآثاري از خودبه جا گذاشت. بعضيازاين اثارمتاسفانهبا سيرحوادثروز گاراز بينرفتهو بعضيديگرموجود است.آثارباقيماندهشاملمعلوماتيجامعرا جعبه مسايلتاريخي،جغرافياييعرفو عاداتزبانو قبايلو غيرهميباشدانهمبيشتردر آثارنوسنيد گانيونان :
اوليندانشمند ا يکهبه شهادتخود نويسندهگان يوناني از آرياناو شهرهاي آنصحبتمي دارد. اراتوستنس است کهدر نميهاولقرن سوم قبل از میلادمي زيستاصلنگارشموصوفدر دستنيستبلکهاستر ابونجغرافيهنگار و مورخيوناني( 60ق م- 19ق م ) از زباناو کلمهآريانا را تذکار دادهو به حوالهاو نام آريانا انبساطيافتهاست و با ذکر نام آريانا بعضيحصص فارس وباکترا (بلخ) و سغديان را هماحاطه کرده است زيرااين اقوامتقريبا به يک زبانمتکلماند (4ص70)
اپولو دوروس ارتيمس نویسنده ديگريوناني در مورد مي نګارد : کهاين نامبعضيحصصفارسو شمالباخترو سغديان را در برمیگيردو مخصوصاياد اور ميشودکهبا کترا قسمتعمدهآريانست و آنرا(( مرواريدآريانا)) مي داند(4ص71)هيردودتمورخ(ص186) و بطليموسبلخرا دومينشهر آريانا آوردهاست(4ص72) . ايريان يکياز جغرافيهنگارانديگر يونانیدر اثرمشهور خود ((زنده گياسکندر کبير )) در موردمعلوماتيجامعگرد اوردهاستموصوفمينگارد : اسکندررا هخود را جانبقفقازهند ( هندوکش ) در پيشگرفت و درانجاشهريبناماسکندريهآبادکرد بعد از ان بهادايمراسمدي پرادختهنگاميکهاين ناحيهرا ترکمي کردو از سلسلهقفقاز(هندوکش) مي گذشت مرديآرياييايکه(proexes) پروکسوسنامداشتواليآن ناحيهمقرر کردنيلوکرسونوس( neilox enus) پرساتيروس را ناظر بر او مقررنمودو با عده از سپاهياناو را در انجاگذاشت به روايتاز توبولوسسلسلهکوه قفقاز ( هندوکش)از بلند ترينسلسلهکوهدر اسيا ميبا شد و قسمتبزرگآن به دو طرفباير استتا فاصلهدرازي ادامهدارد و تا کويتوروس سرحدبينسيلشياو پا مفليارا تشکيلميدهدکوهايديگر بنامهاي مختلفمطابقکشورهايکهدر ان موقعتداردنامگذاري گرديده است در اين جا يعنيقفقازهندو ( هندوکش)چيزي ديگرينمي رويددر اينجاسلفيوم (silphiu) و terebinthدرخت سقط(( کنده )) چيزي ديگرنمی رويدبا وجودان اراضي کم نفوسبودتعداديزياد از گوسفندانو مواشيديگردر انجابه چريدن مشغولبودندزيراگوسفندسلفيومرا دوستداردچونبوي ان از فاصلهدور بهگوسفندبر سد اين حيوانمستقيمجانبآنميرويدو گل آنرابا دهنخودبرميداردو تا ريشهانرا مي خورداز همينجهت مردمانسيرينگله هاي خود را از جاي کهسلفيوممي رويددورنگاه ميداردو بعضادور از اراضي ايکهاينگياه در انجا رويدهاست اغيلدرست مي کنند تا انکهگوسفنداننتوانندبه گياه مذکوربرسنداين گياهنزد ايشانارزشزياددارد (1ص 121)
در جايديگرايرياندر موردرود امو مي نگاردکهسرچشمهرود اموکوهايقفقاز( هندوکش)است اين روداز بزرگترينرودهاي هند کهاز بزرگترينرود هاي جهانميباشد است. رود آمو ( اکويس)در هار کنيا( همدان)به بحيرهخزر مي ريزددر اولاسکندرعبور ازينرودرا غيرممکن مي ديد زيراغرض ان به شش فرلانک (Furlong)( يکفرلانګ مساوي660 فت)مي رسيدفکر مي گرديدکهعمقان بيشتر از عرضش بود به نسبتسرعت ابو بسترريګ داررود خانه اعمار ساختن پل در ان غير ممکنبودزيراريگبه اساني نرممي شد و ستونرا آبمي بردعلاوتاچوبدر انجا به ندرتپيدا مي شدو برايجستجوو يافتنان وقتيزياديصرفمي گرديد.
بنا بر اناسکندرپوست هايگاورا که با خود داشتو برا ي خيمهاستفادهمي نمودجمعکرد و هدايتدادکهانراباچوب و پارچهيچوبو اشياينظيرآنپرکندبعداز آناين پوستها را با هم دوختبطور يکهاب نتواند از آنبگزردبه اينترتيبدر مدتپنجروز عسکرتوانستاز رودعبورکند (( اص 122)
ايريان در اثرخود براياولينبار از کشفچشمهنفتسخنمي زند کهدر هنگامهجوماسکندردر اينناحيهبدست امدهاستو مي نويسد و قتيکهاسکندربه خيامخود در کناررودامو بوددر حوالي خيمهوی یک چشمه آب و يک چشمه نفت بيرونامد به بطليموسپرلوگوساز این واقعهمهماطلاعدادهشد و بطليموساز اسکندر خواهشنمود کهبه نسبواقعهاعجابآورقربانيهاي مطابقگفتهروحانيونتقديمکند(ص 144) سترابونجغرافيهنگار يونانينيز در اثر خود از ينواقعهبا خبر میګردد ومي نگاردکشفچشمهروغننفتاز طرفمقدوني ها در کناراکسوسصورتگرفت و وجود اين معادنرا مانندسايرمعادنگازچشمههای بخارکهنام مي برددر دنياطبیعیمي داندوليدر ينمحل عجیبوشگفتانگيزيمي خواند (( 2 ص91 ) سترابونجغرافيهنگار کهسال
( 64قم) در شهراماسيادر آسيايصغيرتولد يافتهبودسفر هاي طولانیدرروم، مصر، حبشهو اسياي صغيرداشتموصوفجغرافيه خود را برايرهنماي مامورين دولترومنگاشت
اسکندردر فصلزمستاناز کشورکوهستانيپاروپاميزاد عبورنمود کهپر از برفو تقريبا غيرقابلعبوربوداسترابونعلاوهميدارد کهانچهاززحمتراه مي کاستو جودشهرهايکوچکو قراي بودکهبه کثرت درعرضراه به انها برميخوردندو از ان قرا تماماحتياجقشوناسکندربه جزروغنتهيهمي شد
از توضيحاتاسترابونبر مي ايد کهپارو پاميزادهنگامورودقواي اسکندردر اينمسافرتکوههايپارو پاميزادحصه شمالو غربآنها متعلقبه باختر و نشيبجنوبيجبالمذکورمتعلقبه هندو آريانااستهندرا در ين جابه خاطرمترادفآريانا ذکرکردهکههماليارا در امتدادپاروپاميزادبه جانبشرق ميداند
در جاي ديگر مي نگارد: اسکندرتمام زمستانرا درپاروپاميزادگذشتاندهشهريدر ان نواحيابادنمودمراداسترابوناز ان شهرهمانااسکندريه قفقاز استکهانرا اسکندریهپاروپاميزوسنيزمي گفتند ((2ص 131) استرابونخط السير اسکندررا تعقيبودرموردی می نويسدکهاسکندر از يکسرزمينعريانيبه سويباکتر يانه راه افتاد، که در ينسرزمينبهجز کمي درختهاي (trebinthe)پستهچيزديگرنبودو عساکراسکندرمجبورگرديدند کهحيواناتسواريو باربريخويشرا خام بخورندزيراهيزمنيزبدست نمي امدولي انچهبه هاضمهشان کمکميکردو جود سلفيوم هنگبود کهدر ينساحه به وفرت مي رويد اسکندربعد ازپانزدهروز از محلي کهزمستانرا گذشتاندبه آدر آسپارسيدکهيکي از شهرهاي باختريمي باشدآدر اسپا راگوسلن ( جغرافيه نگار قرن18 فرانسه)) باميانو عدهاندراب ميدانند(2ص132-133) آ سترابونمانند هيرودوتسیغان را نيز جزو باکتريانه محسوبمي داند (2ص 105) استرابون در موردباکتريانهمي نوسيدکهقسمتياز حدوداين ايالتبه آريايشماليمحاطو متصلاست اما عموما با کتريانهدور تر از ينايالت به جانب شرقامتداددارد.
شايد مراد ا سترابونازان قسمتحدودبا کتريانه کهمتصلبه آريا استآن قسمتيباشدکهبه مارگيانا يا مرغاباتصالدارد يعنيايالتنيسايايقديمبا جوزجانقرونوسطيو ميمنهامروزيو يا ان کهقسمت هايکوهستانيجنوبغربايالتباختريکهبه قسمتهاي کوهستانيجنوبشرق ولايت هراتامروزيپيوست ميباشد(2ص 10- 79). عده ازجغرافيهنگارانقديمديگرنيزباکتريانه را تاثغورچترالو پامير ممتدميدانداسترابوندر مورد ايالتباکتریا يانهمي نگارد: کهايالت خيليوسيعميباشد و همه گونه محصولاتداردبهجز زيتون(79ص) استرابون شهر باکتريانه را چنينمعرفيميکند : باکتريانه داريشهرهاي بزرگي است بيشتر از همه از باکترا بلخذکر مي کندومي نويسد کهانرا زريا سپانيزمي گويند
رودي بنامباکتري از باکتریا گذشتهبه اکسوسمي ريزد ،اين رودبايدبلخ آبکنونيباشدبا اظهار ا سترابوندر يافت محلاصليباکترا يا بلخ باستانبرايماکمک بيشترمي کندکهدر کناربلخآبشهر بلخ قرار دارد .
شهر ديگري کهاسترابوناز اننام مي برداوکراتيد يا است کهاز طرفاو کراتيد وسشاه يونانو باختريابادشده است . (2ص 85)
استرابون به نقلاز او نه زيکريت( مورخ يونانيشاگردديوها ننسبود)در سفرهاي اسکندر باوي همراه بود و فاتحمقدونيوي را به نزد مرتاضين هند گماشتهبود اثري راجعبه کشورگشايي هاي اسکندر نوشتموصوفدراثار خود افسانههاي را نيز در ضمن حقايقتاريخيجادادهاست مي نگارد :کهباختريها ، پيره مردانو بيمارانرا هنگامي کهاز بهبودشانمايوسمي گردیدند،طعمهسگهايدرندهمي نمودندوهمچنينمي نویسد کهبيرونديوارهاي پايتخت (بلخ) پاکيزه استولي داخلشهر پراز استخوان هاي انسانيمي باشداين عاداتنکوهيدهرااسکندرممنوعقرارداد(2ص 78)
ديودورسمورخديگرياست کهاز بلخياد اور ميگردداو از جزيرهسیسل معاصرقيصر رومگوسترا در سال63ق م تولديافتهدر14ق م در گذشتاست موصوفاشتباهازرد شترا پادشاه بلخرقيبومعاصر پادشاه آثورنينوسو زنشسيميراميسدانستهمينوسد: پساز انکهنينوسبه ممالکبابلو ارمنستانغلبهکردخواستبلخرا نيزفتحنمايدولي همه مجاهداتاو براي فتحبلخعقيمماند موقعيتمهمدشواري را ه و جنگجوی مردماين سرزمين امالاو را پامالکرده مجبور شد تا از فتح بلخصرفنظرنمايدو به سوريهبرگردد در انجابهتجدید شهرنينواپرداخت و بعداز ساختمان ان مجددارهسپارديار بلخگرديد .درميانچندين شهرهاي بزرگپايتختآن باختر(شهر بلخ ) بواسط بزرگيوبرجو بارو ازهمهامتياز داشتبا وجودمقاومتمردمانبلخ کهمدت طولانيثباتو پايداري نشاندادبا انهمبلخ را آثوري ها فتحکرند (5ص 85 - 86)
در موردفتح بلختوسطاثوري ها پروفيسورليمان المانيعقيد ه دارد کهاين واقعهافسانوي بودهحقيقتنداردبلکهبواسطه ايراددلايلي چند ، شخصيت سيميرا ميس را نيز افسانوي دانستهقضايا مذکورخاليازحقيقتاست (5ص87)
خلاصهبلخشهر بزرگو باستاني کشورما در اثارمتقدمان به نحوي ازانحا ذکرگرديدهشهريکهمرکزتمدنو فرهنگباستانيکشوری را نماينده گي مي کندشهريکهمرکزبزرگترين سلاطينو امپراطور بوده است شهر يکههويتتاريخيبا افتخارنصيباشميباشدو همت تاريخيبيشتريبا افتخاراتبه آن شهر نايلميگردند
ماخذ:
1-ايرمان، زندگياسکندر کبير، ترجمهاو براياو سلينو کو (1962)
2-توروايانا ، نجيب الله، استرايونو آريانا ، کابل(1334)
الحمدالله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف النبيآي و المرسلين و خاتم النبين ، امامآ متقين ، حبيب القلوب العالمين ، احمد محمود ابوالقاسم محمد صلي الله عليه و آل اجمعين
ميلاد مبارك پيامبر عزيز اسلام به همه مسلمانان جهان تبريك باد
به فهم ما اسلام با دموکراسی مشکلی ندارد، ولی بالعكس این فهم معیین غیر موجه دموکراسی است که با اسلام ایجاد مشکل میکند.
فهم درست و بجاء از دیموکراسی به معنای حاکمیت مردم و شناخت دقیق از اسلام مشاکل زیاد جهان امروزو سوء تفاهمات را برطرف نموده و زمینه های زندګی باهمی کلتور های مختلف جهان را با ارزش ها مختلف معنوی شان در فضای صلح و زیست با همی، هماهنګی، تفاهم نیک تعقل و تدبر مهیا ساخته و سبب جلوګیری دهها تراژیدی عصر امروز در جوامع بشری امروزی شده میتواند. رمز و کنه زنده ګی و زندګی با سعادت، رفاه و زنده کی در صلح در همین فهم دقیق و درست از حدود و ثغور دموکراسی و حاکمیت مردم با در نظر داشت و مطابقت دادن آن با اولویت های ارزشهای جوامع مختلف بشری - ممکن است.
پیشنهاد من به متفکرین وتیورسن های مد افعين دموكراسي وعلما ء جهان اسلام روشن ساختن تعریف واضح، صریح وقابل فهم در مورد اسلام واقعي وهم در مورد فهم واضح روشن وصريح از دموکراسی امروزی، حدود و ثغور و روشن ساختن سفارش های شان برای عالم بشریت میباشد.
پیشنهاد مشخص من برای علماء ، وتیورسن های که خواهان تطبیق بدون چون وچرا دموکراسی و آزادی!؟ در جهان اسلام اند ،اينست كه اګر زحمت نمیشود یکبار بادید واقعی، دین اسلام را با دقت تام مورد مطالعه قرار دهند ، واز آن شناخت کامل بدست آرند. بعدآ در جستجوی تطبیق نظریات دموکراتیک؟! خویش در جهان اسلام ګردند .
من بدين باور وعقيد ه ام كه اګر این دانشمندان از اسلام شناخت کامل ودرک سالم بدست ارند خود به این نتیجه خواهند رسید که اسلام با دموكراسي که اینجا و آنجاء زمزمه میشود، حدود و ثغور آن معلوم نیست، تعریف مشخص از آن نداریم - در جهان اسلامی با تصور که دارند قابل تطبیق وجمع نبوده ودر نهایت از براه انداختن شعار تطبیق دموکراسی به آن نحوی که میشنویم و میبینیم در جهان اسلام و جامعه اسلامی وبخصوص كشور عزيز ما افغانستان دست بردار خواهند شد.
با این مقدمه مختصر ومؤجز میخواهم معلوماتی ونظریات را در مورد دموکراسی غربی در جهان اسلام خدمت شما خوانند ګان محترم بعرض برسانم .
داستان دموکراسی
تعریف دموکراسی:
دموکراسى اصلأ اصطلاح یونانى است و از ریشه "demos" به معناى مردم و کراسیا "cratia" یا "krato" به معناى حکومت اخذ شده و به معناى حکومت مردم مىباشد.
دانشمندان برای دموکراسی معانى گوناگونى ارایه داشته اند . بطور یقین به همه صداقتخدمت شمابه عرض میرسانم که منتا امروز نتوانستم به یکتعریف (اصطلاحی ) روشن ، معین ، مشخص ، وفورملبندی شده وتعریف که داراى حدّ و مرز مشخص (که مورد قبول همه باشد) از دموكراسي بدست آورم .
هر یک از دانشمندانمطابق دید وذوقخود ،مطابق پیش فرضهاى دایره فکرى خویش تعریف اصطلاحی را از دموکراسی ارائه داشته اند .
علماء ودانشمندان که درباره دموکراسى تحقیق نموده اند ، هر یک به اعتبارى خاص و از زاویهاى به آن نگریسته و آن را به انواع و اقسامى تقسیم کردهاند .
به طور مثال ( دیوید هلد ) ىر تحقيقاتي كه ىر موردي دموكراسي بعمل اورده است یازده نوع دموکراسى را برایعالم بشریت پیشګش نموده است . كه از جمله ميتواناز :دموکراسى کلاسیک، دموکراسى حمایتى، دموکراسى تکاملى رادیکال، دموکراسى حقوقى و... نامبرد .
همچنان (ساموئل هانتینگتون)امواج سه گانه براى دموکراسى بر مىشمارد که هر کدام در زمانى ظهور نموده و
( بر تراند راسل) در تحقياتخويش شش نوع دموکراسى را بیان نموده است. پس ملاحظه ميفرمايد که در مورد دموکراسى معرکهاى از آرا و انظار است که بسیار با هم متفاوت مىباشد وحتي تحقياتعلما ء نشان ميد هد كه دربسياري از اوقات معانى متضاد راهمبیان داشته اند .
ظهور دموکراسی :
دانشمندان وعلماء در تحقیقات که درمورد دموکراسیبعمل آورده اندبه این نتیجه رسیده اندکه آنچه بشر امروز درمورد دموكراسي میداندفهم موکراسی اساسآ سه مرحلهپشت سر خود ګذشتانده است ، تا اینکه دموکراسی امروزه بدین شکل به پختګی خویش رسیده است.
مرحله اوّل:
مرحله اول دموکراسی مرحله دموکراسى کلاسیک است :
این مرحله ای از دموکراسی تقریبآ در حدود پنج قرن قبل از میلاد در آتن (پایتخت یونان) آغاز یافت . یکی از خصوصیت عمده دموکراسی کلاسیک در این بود که مردم دخالت مستقیم در امور حکومتی بدست داشتند . این شیوه از دموکراسی ابتدا در یکی از شهر های یونان مورد اجرا قرار ګرفت مګر بعد ازمدتی قبل از اینکه جنبه عملی دقیقیبرایخود بګیرد ،بنابر عوامل متعددیمنقرض ګردید .
دراین شیوه از دموکراسی ،همه مردم به جزء غلامان و افراد زیر بیست سال مىتوانستند در امور سیاسى حکومت مستقیماً دخالت داشته باشند .
این شیوه علاوه بر آن که مخالف قاطعانه فیلسوفان و اندیشمندان را به خود داشت، در عمل مشکلات زیادى را در جامعه به بار آورد .بنابر همین منطق بود که دموکراسی کلاسیک چندان عمرطولانینداشت واز بین رفت .
مرحله دوم:
با تزید و گسترش شهرها ومحلات مسکونی واز جانب دیګر پیچیدهتر شدن مسائل اجتماعى، دموکراسی کلاسیکنقش خویش را آهسته، آهستهاز دست میدهد . چون دخالت مستقیم مردم در تمام همه امور جامعه ودر همه ای از عرصه دولتی واداری غیر ممکن وغیر عملى بود. بنآ علما ء بخاطر حل این بحرانشکل دیگری از دموکراسى را مورد اجرا وموردتطبیق قرار دادند .در این شکل از دموکراسی ، شیوه دخالت مردم در حکومت به وسیله انتخاب نمایندگان گوناگون ( دموکراسی غیر مستقیم) صورت مىگیرد. این شیوه از دموکراسی تقریبآ در بسیاری ازکشور های جهان واز جمله در کشور ما افغانستان به شکل از اشکالتطبیق ومورد اجرا قرار میګیرد، مردم در انتخابات پارلمانی وریاست جمهوری با درنظرداشت مشکلاتمعین سهم میګرند .
با تمام صراحتبایدبعرض برسانمکه در این نوع از دموکراسی دینمقدساسلامکدام مشکلرا نمی بیند ، البته با شرایطی ، چرا که اسلام براى حکام، قانون گذاران و مجریان قانون شرایطى خاصی خود را دارد. بلی در جامعه اسلامی مردم انتخاب خویش و ارزش های خویش را دارند و آنرا انتخاب نموده و اولویت خواهند داد.
دین مقدس اسلامانتخاباتراكهدرجهت تعیینرهبر وزعیمبرای نظارتامور مسلمینبراه انداخته میشود،مخافت نه مینماید ، بلعکس آنرا تايید نموده وانتخابات راابزار ووسیله میداند كه بوسيله آن ميتوان اراده ملت را در تعینیزعیم وقاعد مسلمینجمعاوریومعلوم ساخت.
با صراحتباید ګفت که : انتخابات به عنوان عاليـترين مظهر حضور مردم در عرصه سياسي و مهمترينمجراي تحقق حاكميت مردم بحساب می آید .
راي دهنده در انتخابات ضمن راي دادن كه عمل حقوقي- سياسي محسوب ميشود در حقيقت بابرگزيدن نماينده و يا نمايندگان در اداره امور سياسي جامعه خود مسقیمآ مشاركتمیـكند.پروسهانتخاباتعبارت از پروسه ای است که كه اعضاي یک مجتمع به صورتمستقيم و غير مستقيم در شكل دادن به سياست عمومي کشور وامورمسلمین دخالتدادهمیشود .
برگزاري انتخابات احساس و مسئوليت نظام در مقابلخواستهاي جامعه را افزايش ميـدهد.انتخابات موجب افزايش احساس مسئوليتحاكمان در مقابل خواستهاي جامعه ميـشود
یکیاز سفارشات مقدس دین مبین اسلام مشورت و هم اندیشی است که در همه یابعاد زندگی فردی و اجتماعی به آن توصیه شده است . بعلت اهمیت مشورت دراسلام خداوند کریم سوره شورا را بر پیامبر وحی نمود تا بر این مسأله تأکیدبیشتری داشته باشد . "و أمرهم شورى بینهم؛ امور جامعه باید به شورا واگذار شود» سوره شورا آیه : ۳۸ ) همچنان پروردګار ما در سوره آل عمرانآیه: ۱۵۹میفرماید: «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله»
«ای پیامبر، در کارها با مسلمانان مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی ، بر الله توکل کن و اقدام نما . » پیامبر گرامی اسلام در کارهای مهم اجتماعی باافراد بصیر و آگاه و دیندار و کسانی که مورد اعتماد او بودند مشورت و چارهاندیشی می فرمود و بهترین آرا را انتخاب می نمود وبه مساعدت اصحاب کرامش بهآن عمل می نمود .
در قرآن عظیم الشان هم فکری صمیمانه و مشورت کردن ، یکیاز نشانه های جامعه اسلامی محسوب می شود .« مومنان کارهایشان را با مشورتبین خودشان انجام می دهند»
ودر نهایت امر انتخابات يعني دخالت مستقيم مردم در سرنوشت کشور ، و خداوند فرموده ماسرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهيم مگر آنچه خودشان اراده کنند .
ولی نقطه را کهمیخواهم در این نوشته بدان تاکید نمایم اینست که :
تفاوت روش شکل گیری مشروعیت در حقوق اسلامی و حقوق مدرن (اروپایی) درآن است که در حقوق اروپایی، مشروعیت به وسیله مردم به اعتبار حاکمیتی که دارند، ایجاد می شود و ابزار اجرایی آن رای گیری و انتخابات و امثال آنهاست.
اما در حقوق اسلامی مشروعیت حاکمیت سیاسی به وسیله مردم مسلمان است که مردم مسلمان میتوانند با ایجاد و پیشګیری ابزار اجرایی آن یعنی رای گیری و انتخابات و امثال آنهاست.؛ مشروعیت را در روشنی احکام الهی، با رعایت از راه و دساتیر آیات قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم تعیین و انتخاب میدارند.یعنی مسلمانان در جامعه اسلامی روشی را که خداوند متعال برای افراد و جوامع وضع کرده پیروی کرده و تصمیم خویش را در روشنی آن اتخاذ میدارند. بنابراین، مردم و نقش شان در ایجاد مشروعیت حاکمیت سیاسی متکی به اصول و قواعد الهی است. مرجع قانون ګذاری نیز در چوکات همین دساتیر الهی عمل میدارد و به تفسیر از منابع اصلی دینی یعنی قران کریم، سنت پيامبر محمد صلی الله علیه وسلم ، اجماع امت و قیاساستفاده میبرند .
مرحله سوم:
مرحله سوم دموکراسیعبارت از شكل وشيوه نو از دموکراسی است . ايننوع از دموکراسی همین حالا در کشور های غربى رایج ومعمولبوده است . این نوعی از دموکراسى تقریبآ به مثابه ایدئولوژى بر جوامع غربى حاکم مىباشد. در این شکلی از دموکراسی دین را از دخالت در امور سیاسى و اجتماعى منع مىکنند و اجازه نمىدهند مجریان قانون در مقام اجرا صحبت از دین کنند. مهمتر از آن، در این شیوه هیچ گونه التزام و پاى بندى به قوانین دینى وجود ندارد.
علماء ودانشمنداناین نوع از دموکراسى را با رژیم لائیک و سکولار؛ رژیم که به هیچ وجه به دین اجازه نمىدهد که در شؤون سیاسى و اجتماعى دخالت داشته باشد ، معرفیمیدارند .
بر طبق این تفسیر تمام شؤون حکومت (اعم از قانون گذارى و اجرایوی و عدلی ) را از دین جدا پنداشته؛ یعنى به زعم اینها شرط دموکراتیک بودن سکولار و لائیک بودن است. اگر هم دینى باشد، جنبه شخصى دارد ارتباطى بین دین و جامعه و سیاست نیست و دین حق هیچ گونه دخالتى در امور اجتماعىندارد. اینها تأګید دارند که دین مسأله شخصی فرد بوده ومیتواند هر وقت دلش خواست به مسجد رفته ، نماز بخواند ، روزه بګیرد ،دین در تولد نوزاد ،در مرده داری،در قبرستان ویا هم در مراسم عقد نکاح مورد استفاده قرار ګرفته میتواند . اما در حکومت و سیاست معیار مشروعیت قانون، رأى مردم، یا رأى اکثریت مدار اعتبارشمرده میشود .
در زیاتری از اوقات چنین وضعپیش می آید که بر اساس رأى اکثریت مردم بدترین قوانین را که بر خلاف دین و فطرت انسانى است، نیز به تصویب رسانید ، ودر جامعه به اجرا دراورد ، اگر چه واقعاً و حقیقتاً رأى اکثریت در بسیارى موارد وجود ندارد، مثل ازدواج با هم جنس و ثبت رسمى آن در برخى کشورهاى غربى و قانون سقط جنین که کلیسا با آن نیز مخالفت نموده است.
معماران ومفکرین این نوع از دموکراسی ، اسلام را یک نظام پدرسالاري بشمارمیاورند . از جمله مشهور ترین مفکر و تیوریسناین نوع از دموکراسیبنی موریس (Benny Morris) دانشمند مشهور اسراﺋیلی است :او در همه ای مقالاتوتحلیلهای اکادمیک خویش با صراحتتاممینویسد که :«اسلام متضمن جهاناست که در آن، حیاتبشری ارزشیبه اندازه ارزش در غرب ندارد و آزادی، دموکراسی، باز بودن فضاء و خلاقیتبا چنین جهانی بیگانهاند».
ولی من خدمت خواننده ګانمحترمبا تمامقوت بعرض میرسانمکه فهم بنی موریس اسراﺋیلی در مورد شناخت از احکامدینمقدس اسلام بخطا ءرفتهاست.
دين اسلام دين است كه در مسير تكامل حركت مينمايد وتلاش و كوشش را تنها وسيلهء دستيابي به خير و بركت و پيشرفت مادي و معنوي معرفيميكند.
دين اسلام ديناست كه با دگرگوني شرايط و اوضاع و احوال و تطور زمان وتغيير مكان قابل انطباق است و پاسخگوي نياز هاي فطري، اجتماعي، اقتصادي، سياسي وبطور خلاصه پاسخگوي نياز هاي مادي و معنوي بشري است.
دیــن اسلام دیناست که تضمين كنندهء دنيا وآخرت است.
دین اسلام دینی استکه بر علاوه بر برنامههاى دقیق براى سعادت فردى، در بردارنده برنامه و اصول جامع اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و... مىباشد. دین اسلام مختص به مسجد ، نکاح وقبرستان نیست ، بلکه دین اسلام در صحنه زندگى اجتماعى نیز حضور کامل دارد.
با صراحت تام ګفته میتوانیمکه اسلام براي همه چيز و براي همه شؤن و همه عرصه هایزندگيطرح و پروگرام منظم ومنطقی دارد.
در احكام مقدساسلام، امور سياسي و اجتماعي و عبادتی مورد تحليل و ارزيابي قرارگرفته و برای تمام این عرصه ها ی زندګی دساتیر و رهنمایی های وجود دارد. فقه اسلامی مشتمل بر عبادات و معاملات است.
اسلام طرح منظمی براي زندگي و حكومت وحکومت داري دارد.
دین اسلامهم سياست است وهم حكومت .اسلام يك حكومت است كه يك جنبه اش حكومت سياسي و جنبهء ديگرش حكومتمعنوي است.اسلام يك دين عبادتي- سياسي است كه در امور سياسي اش عبادت منظم است ودر امور عبادي اش سياست.
در دین مقدس اسلام قاعده ای وجود دارد بدین معنی که دین اسلامهمهراهها و روشهارا که در خدمتتکاملوپیشرفت جامعهوعالم بشریتباشد، آنرامورد تاﺋید قرارمیدهد بشرط آنکه حلالاسلام را حرامقرار ندهد وحرام اسلام راحلال. یعنی در آنچیزی که نصو حاکم اسلامی صراحت دارد ضرورت به اصطلاح استخاره تغییر صراحت حکم نیست و این تغییرجواز ندارد و حرام میباشد. این بدان معنینیست که همه دستاورد های جوامع بشری و انستیوت های معیین دموکراسیمورد تردیددین مقدساسلام است.دموکراسی در جامعه اسلامی به مفهوم مراجعه به اراء عامه در چوکاتشریعت اسلامی مورد تأیید دین مقدس اسلام است.
همانطوریکه که ګفتهآمدیم در دین اسلام حکماسلامی به اساس کتابالله وسنتنبویاستوار است و شارع و حاکمیت مطلق دردین اسلام از آن پروردگار است.
بنآدین اسلام در همه عرصه های زندگی بشراعم از اموراجتماعی ، سیاسی ،اقتصادی ، اخلاقیو.... دخالت تام ومستقیمدارد وعقل وعلمدر سایههدایات اسلامیمناسباتاقتصادیوسیاسیجامعه راسامان می بخشد.
اسلام،اساسآ دين اجتماعي است و فقط به بعد ( به ضم ب) فردي انسان توجه ندارد.اين دين بااصول و ارزشها ی عالیش مطابق به حکم صریح قرآن عظیم الشان وسنتپیامبر بزرګوار اسلا م حضرت محمد صلی الله علیه وسلم انسانها را به زندګی اجتماعیدعوت نمودهوارشادات خاصی در این زمینهبه پیروان خویشارایه داشته است .
در تفکر سکو لاریستی ، هدف دولتتلاشبرای حفظ حاکمیتوایجادموازانهمیانآزادی وعدالت است . یعنیاین کهچه باید کرد که آزادی هایفردی محدود نشود وقدرت حاکمانچگونه کنترول شود که مخل (به ضم میم و کسرهخ)به آزادی افراد( آزادیکه خود شانتفسیر می کنند )نباشند ؟ در حالیکه انسان نورمال خوش است که در محدودیت های معیین پدری، مادری، خواهری، بزرګی و خورد و یکسلسه چوکاتها و محدودیت های و ارزشها معین باشد.
اما در تفکر اسلامی، هدف از سیاستوحاکمیت، احیایدینوسنتهای الهی، اقامه عدل ، قسطانصافاست . اجرا وتطبیققوانینالهی برایایجاد امنیت وفراهم ساختنزمینه ایجهت رشدمادیومعنوی ،ونجات انسانازتاریکی بسوی نور ، اصلاح جامعه،مبارزه با بدعتها ناروا ، تعلیم وتربیه درست وسالم ، احقاق ( به کسر – ا ) حقوق انسانبخصوصضعفاودر نهایتدستیابیبه فضیلت، کمالومعرفت است .
خداوند متعالمی فرماید :
« قد جاءکم من الله نور وکتاب مبین ، یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلامویخرجهم من الظلمات الی النور باذنه ویهدیهم الی صراط مستقیم » ( مائده :15-16)
« از جانب پروردگارنور ی ( که پیغمبراست وبینشها ر روشن می بخشید )وکتاب روشنگری( که قرآناستوهدایت بخشانسانها است ) به پیششما آمده است .
خداوندبه برکتآن ، ( کتاب )کسانی را به راههای آمن وآمان ( از ترسوهراسدنیاوآخرت)هدایتمی کند که خواستارخشنودیاو باشند ، وبا مشیئت وفرمانخو د آنان رااز تاریکی هاوظلمت ها ( کفر وجهل ) بیرونمی آوردوبه سوی نور ( ایمان وعلم)می بردوایشان رابه راه راستهدایت ورهبریمی کند. »
از دید اسلام حکومتوسیله است ونه هدف ، وهدف از آن به کمالرساندنانسان است.هدف اسلام حفظ سیادت انسان بودهوهم توجه خویش رابه حقوق بشرمعطوف ساختهورعایت آنراواجب می داند .
آیات قرآنی وسنت پیامبر صلی الله علیه وسلم اساس وتهدابسیاست دین مقدساسلام را تشکیل میدهد . اعتقادوعملبرآن را جزئی از قلمروایمانوبخشیاز مجموعهتعالیماسلاموحیاتیک مسلمانمی شمارند . به طوری که در تفکر قرآنیوسنتپیامبرصلی الله علیه وسلم تفکیک اندیشهوعمل سیاسیاز ایمانواسلام ،واز زندگی اجتماعی مسلمانانامکان پذیر نیست .
در قرآن عظیم الشانآیات متعدد ی براین امر تاکید میداردکهوضع قانون وحاکمیت مطلق از آنپروردگار بودهوما انسانهامجریان اینقانون در رویزمین می باشیم .
1-« ان الحکم الا للهیقصالحقوهو خیر الفاصلین » (انعام 57)(فرمان جز در دست خدا نیست . خدا به دنبالحقمی رود ( وکار هایش برابرحکمتانجام میشود .لذا اگر خواستعذابواقع می گرددواگرنخواستعذابواقعنمی شود )واوبهترین ( قاضی میانمن وشما وجداکنند ۀ ( حقاز باطل ) است .)
2-« له الحمد فی الاولی والاخرة وله الحکم »( قصص 70)
( فر ماندهیوداوری از آناواستوبه سویاو باز گردانده می شوید . ( او خالق ، واو حاکم ، واو قاضی است ).
3-« مالهم من دونه من وال » (رعد 11 ) (ولی هنگامیکه خدا بخواهد بلایی به قومی برساند هیچ کسیوهیچ چیزینمی تواند آن را ( از ایشا ن)بر گرداند ، وهیچ کس غیر خدانمی تواند یاور ومدد کار آنانشود.)
( فرمانروایی از آن خدااست وبس ( این ، اوستکه بر کائنات حکومت میکند واز جمله عقایدوعبادات را وضع می نماید ). خدا دستورداده استکه جزاورا نپرستید . این استدین راستوثابتی ( که ادلهوبراهینعقلی ونقلی بر صدق آنرهبرند ).
همچنان قرآن عظیم الشانهدایاتخاصی رابرایپیروان خویش هدایت فرموده است : ومی فرماید : آنعدهاز حکوما تکه مخالف شرعاستنباید ازآنها اصلآ متابعت صورت گیرد ،وحتی دین اسلام امر بر سر نگونی ومقابله بههمچوحکومت را نموده است :
بطور مثال خداوند پاکدر ( آیه : 60سوره نسا ء )می فرماید :: « یریدون ان یتحاکمواالیالطاغوتوقد امرواان یکفروابه »( می خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند( وحکم او را به جای حکم خدا بپذیرند ؟ ! ) وحال آنکه بدیشان فر مان داده شده است که ( به خدا ایمان داشته و ) وبه طاغوت ایماننداشته باشند.).
وحتی قرآن در برخی از آیاتپیروان خویشرابهمقابله رو در رودر مقابل حکومتطاغوتی مخالف اسلامدعوت نمودهاست.از آنجمله میتواناز آیه 17سورهنازعاتکه به حضرتموسی علیه السلاموظیفه دادتا بهمبارزهرو در روبا فرعون بپردازد . « اذهب الی فرعونانه طغی» ( به سوی فرعون بروکه اوسر کشی کردهوباغی میباشد. )
همچنان قرآن عظیم الشان حکمرانخویش رابه پیروی از دیناسلامواحکام قرآنیدعوتنمودهوحکاماسلامی که از این حکم اسلامی وهدایات صریح قرآن سر پیچیمی نمایند آنان را قرآن : فاسق ، کافروظالمخطاب نموده اند :
« ومن لم یحکمبما انزل الله فالئک هم الکافرون » ،« الظالمون » ، « الفاسقون » ( مائده: 44 ، 45 ، 47) (وکسانیکهبهموجبآنچه خدانازلکرده استقضاوت وداوری نکند،آنانخود( کافرند )، ( ظالمند ) ،(فاسق ).
قرآن عظیم الشاندر خطاببه پیامبر اسلاممی فرماید :
« انا انزلنا الیک الکتاب با لحق لتحکم بینالناس بماار اک الله» ( نسا ء105 )
(ما کتاب ( قرآن را که مشتملبر حقوبیانگرهر آن چیزی که حق است )به حق بر تو نازل کرده ایمتا ( مشعل راههدایت باشد وبدان )میان مردم طبق آنچه خدا به تونشانداده است قضاوت وداوری کنی . )
همچنان در قرآن عظیم الشان از حکومت ورهبریواعطایملک وپادشاهی به برخی ازپیامبران مانند: حضرت داود علیه السلام،سلیمان علیه السلام ،ابراهیم علیه السلام ،لوطو...سخن بمیان آمده است. که ذکر همچو داستانها در قرآنخود مبینوحدت وعینیتعملیدین وسیاست است .
« یا داوداناجعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوی ... » ( ص:26 ) ( ای داودما تو رادر زمیننمایندۀ ( خود )سا خته ایم ( وبر جایپیغمبران پیشین نشان داده ایم ) پس در میان مردم به حق داوری کن واز هوای نفس پیروی مکن . )
« فقد ء اتینا ء ال ابراهیم الکتاب والحکمة وءاتینهم ملکا عظیمآ»(نسا ء : 54)
( ما که به حضرتابراهیم علیه السلامکتاب (آسمانی ) وپیغمبری وپادشاهیعظیمیداده ایم ( مانند : سلطنتیوسف در مصر ،وپادشاهیداود وسلیمان درشام ) .
همچنانقرآن عظیم الشاناطاعتاز رسولوولی امر را بر مسلمانانواجب نموده ،میفرماید :
« یا ایها الذین آمنوااطیعوااللهو اطیعواالرسول وواولیالامر منکم » ( نسا ء59 ) (ای کسانیکه ایمان آوردهایداز خدا ( با پیروی از قرآن ) و از پیغمبر( خدامحمد صلی الله علیه والسلمبا تمسک به سنت او )اطاعت کنید. واز ولی الامر مسلمان خودفرمانبرداریواطاعت نماید . ( مادامیکه دادگروحقگرا بوده ومجریاحکامشریعتاسلام باشد .)
با توجهبه آیاتقرآنیکه فوقآ بدان ا شاره بعمل آمدبهوضاحتتامثابت میگرددکهدردین مقدس اسلام ، دینوحکومتجدا ناپذیر بودهوحاکمیتمطلقاز آنخدا میباشد. دردین اسلام فقط يك قانون وجود دارد آن قانون الهی و آسمانی است. تلاش و کوشش تنها وسیلهء دستیابی به خیر و برکت و پیشرفت مادی و معنوی است. دین اسلام دین است که در مسیر تکال حرکت مینماید.
دين اسلام دين است كه با دگرگوني شرايط و اوضاع و احوال و تطور زمان وتغيير مكان قابل انطباق است و جوابګوی نياز هاي فطري، اجتماعي، اقتصادي، سياسي وبطور خلاصه پاسخگوي نياز هاي مادي و معنوي بشري است. اصلاح زندگي دينوي و اخرويبشر، هردو مورد توجه دين اسلام بوده و هست، هرچند اين دو هدف در طول يكديگر قرار دارند وبا يكديگر تعارض و تزاحمي ندارند.
دنيا از دید دین مقدس اسلام مقدمه آخرت است و راه است نه مقصد. دین اسلام به این معتقد است که بدون اصلاح راه و تحميل مقدم نمي توان به مقصد رسيد و ذي المقدمه را بدست آورد. ديناسلام روش خاص براي زندگي دينوي است كه مصلحت دينوي بشر را در جهت اكمال اخروي وحيات ابدي او تأمين ميكند.
پایان
نام مقاله : دموکراسی غـــربــی واســـلام
تتبع ونگارش: امـین الدین «سعیـدی- سـعـیـد افـغـانی »
مـدیـر مرکز مطالعات ستراتیژیکی افغان ومسؤل مرکز فرهنگی دحـق لاره- جرمنی
شاه محمود محمود فرزند مرحوم میرزا غلام نبی هستم به تاریخ 19 ماه جدی 1332 هجری شمسی مطابق 9 ماه جنوری 1954میلادی در ساحه رنگریزان شهرآرا کابل زاده شدم در سال 1340هجری شمسی شامل مکتب قاری عبدالله خان واقع ده افغانان شدم ودر سال 1346هجری شمسی بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به لیسه حبیبیه دروس خودرا تا صنف دوازدهم ادامه دادم در سال 1351 هجری شمسی از این لیسه فارغ گردیدم وجهت ادامه تحصیلات عالی به پوهنحًی ادبیات وعلوم بشری پوهنتون کابل شامل شدم (1352هجری شمسی=1973میلادی). فراغت از پوهنحًی مذکور (رشته تاریخ وجغرافیه)در سال 1355هجری شمسی وشمولیت به وظیفه به حیث معلم اجتماعیات در لیسه ابن سینا کابل در سال 1356هجری شمسی صورت گرفت. درماه حوت 1358 هجری شمسی بعد از سپری کردن امتحان کدر پوهنحًی علوم اجتماعی پوهنتون کابل به حیث استاد تاریخ در دیپارتمنت تاریخ عمومی این پوهنحًی پذیرفته شدم .درجه ماستری تاریخ افغانستان (داخل خدمت) را در سال 1365هجری شمسی حاصل کردم درطول سالهای خدمت مضامین تاریخ قرون وسطی کشور های همجوار افغانستان (هند ،چین،آسیای مرکزی، فارس و شرق میانه) را تدریس نمودم