۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

اقبال لاهوری یامحراب گل افغان شاعر ، متفکر ، فیلسوف ، حقوقدان و سیاستمدار


مسعود " زقوم"

محمد اقبال شاعر ومتفکر وفیلسوف فرزند نورمحمد در نهم نوامبر 1877 میلادی مطابق 3 ذیقعده 1294 هجری قمری در سیالکوت تولد یافت.عده ای تاریخ تولد اورا 22 فبروری 1873 میلادی میدانند.(1) اما رای الیقین برآنست که در آخررساله دکترا و یا تیزس خود(1877میلادی) نوشته است . نام مادرش (امام بی بی ) واز اهل پنجاب بود . اقبال مانند همه فرزندان مسلمان آموزش قران شریف را در مساجد سیا لکوت فرا گرفت ومکتب را در "اسکا ج میشن" همان شهر به پایان رسانید. بعدا" شامل"کالج اسکات میشن" گردیدوآموزش زبان عربی ودری را در همین جا آغاز کرد در حالیکه زبان مادری اش پنجابی بود، زبان اردو را که در آن وقت رو به رشد گذاشته بود ، زبان اشعار وکلیات خویش قرار داد.در جوانی به شعر گوئی علاقمند گردید و در این راستا شخصی بنام میرحسین که در حقیقت استاد و دوست پدرش بود ، قریحه شعری اورا پسندید و موصوف را در این راه تشویق کرد.

از این جاست که اقبال اولین اشعار خود را به زبان اردو سراید وجهت اصلاح برای شاعر سرشناس متخلص به (داغ دهلوی) فرستاد. (داغ) بعد از مدتی به او نوشت که این اشعار به تصحیح ضرورت ندارد.اقبال زمانیکه دوره مقدماتی پوهنتون را به پایان رسانید مفتخر دو مدال طلا وبورس تحصیلی گردید ومستقیما" وارد پوهنتون پنجاب شد.دوره لیسانس ومافوق لیسانس از این پوهنتون گرفت(1899 میلادی).

هنگامیکه اقبال در پنجاب مصروف تحصیل بود ، دراین شهرانجمن های فرهنگی جهت رشد زبان اردو فعالیت داشت . از جمله انجمن ادبی با ماهنامه "مخزن" که جدیدا" کار خود را آغاز کرده بود. اقبال منظومه همالیا خود را در این ماهنامه انتشار داد وبا همین شعر در تمام شبه قاره هند نام اقبال بالای زبان ها افتاد. و مدتی بعد شعر دیگر او در مورد هندوستان (ساری جهان سی اچها – هندوستان همارا) محبوبیت اقبال را بیشتر از پیشتر در این کشور سر زبانها قرار داد. تا جایکه این شعر اقبال در مدارس هندو ومسلمان قبل از شروع درس به شکل ترانه وکورس بطور دسته جمعی خوانده میشد.

اقبال بعدا" شعر دیگرخود را( ناله یتیم ) که در انجمن حمایت از اسلام ایراد کرد زیادتر به شهرت اش افزوده شد. اقبال این شعر رابرای اولین بار در محضر جمعیت انبوه از مسلمانان ایراد کرد که با ارایه ( ناله یتیم) شهرت وهمنوائی اقبال ازانجمن حمایت از اسلام افزون گردید.

اقبال بعد از فراغت از پوهنتون پنجاب به تدریس زبان های شرقی در(اورینتل کالج ) پرداخت و زبان عربی را تدریس میکرد. در پهلوی آن در ( کالج اسلامیه ) تدریس زبان انگلیس و فلسفه را پیش میبرد . در این وقت از شانس خوب اقبال، یکی هم موجودیت دانشمند انگلیسی سر توماس آرنولد در پوهنتون پنجاب بود. موصوف اقبال را تشویق نمود تا برای دست یافتن به تحصیلات بیشتر وعالی ، حتما" به اروپا سفر نماید . او در مورد اقبال میگوید که : "اقبال استاد را محقق ومحقق را محقق تر میسازد".(2)

اولین اثر اقبال بنام علم الا قتصاد به زبان اردو ، در سال (1903 میلادی) در لاهور انتشار یافت. در حالیکه در ادبیات و سرودن شعر به عنوان یک شاعر ملی شناخته شده بود . اقبال در سال ( 1905میلادی ) بنا به توصیه پروفیسورآرنولد با استفاده یک بورس تحصیلی ، برای تحصیلات عال دکترای فلسفه شامل پوهنتون کمبیریج لندن شد. بنا" بعدا" به هدایت استادش جهت تکمیل رساله دکترای خود عازم پوهنتون هایدلبرگ مونشن المان شد. در المان به فراگیری زبان المانی پرداخت. در این هنگام با آثار ادبی و فلسفی دانشمندان المانی آشنائی حاصل کرد. وبه همین منوال تحت تاًثیر نظریات نیچه متفکر وفیلسوف المانی قرار گرفت. کتاب (ابر مرد) وی افکار اقبال را دگرگون ساخت بعدا" اشعار ( گوته) را خواند وتاًثیر شگرف دیگری در بخش ادبیات بروی گذاشت وبه فراگیری جدی وبیشتر زبان دری وسرودن اشعار به این زبان آغاز کرد. رساله دکترای وی راجع به ( سیر فلسفه در فارس)به زبان انگلیسی میباشد.

اقبال درضمن تحصیل در رشته فلسفه در پوهنتونهای کمبریج لندن و هایدلبرگ المان ، به تحصیل حقوق در لندن پرداخت . با اینکه با فلسفه وادبیات بزرگ شده بود ،حقوق را نیز فراگرفت .دوران وکالت اش در پنجاب، نتیجه همین دوره است. اقبال در پهلوی شناخت و دوستی با پروفیسور توماس آرنولد ،با ادوارد براون و رینالد الین نیکلسون آشنائی داشت.

اقامت سه سا له اقبال در اروپا ، مصادف با اوج گیری جنبش های ناسیونالیستی وآغاز نژاد پرستی در این قاره بود. به همین مناسبت اقبال را بیشتر به نظریات سید جمال الدین افغانی وتوجه به نهضت وجنبش اسلامی و اتحاد مسلمانان نزدیک ساخت. زمانیکه اقبال به پنجاب برگشت ،شخصیت دیگری داشت .درآغاز به تدریس پرداخت اما به زودی از این شغل کنار رفت وبه کار وکالت شروع کرد.

در دوران جنگ جهانی اول ، علیه انگلیس ها با( جنبش خلافت) که یک جنبش ضد استعماری بود ، پیوست. در سال 1920 میلادی عضو مجلس ملی هندوستان بود ودر سال 1927 میلادی به عضویت مجلس مقننه پنجاب برگزیده شد ودر سال 1930 میلادی ریاست حزب مسلم لیگ راحاصل کرد. اقبال در اولین کنگره اسلامی فلسطین در شهر بیت المقدس اشترک کرد سخنرانی موصوف توجه اشتراک کننده گان را بر انگیخت وهمه حاضران مجلس نیروی بلاغت و دانش او را ستودند. اقبال در کنفرانس سالیانه حزب مسلم لیگ ، نظریه دو ملت هندو ومسلمان را مطرح کرد. او مفکوره جدا کردن بخشی از سرزمین هند را به نام هند اسلامی آغاز کرد ، تا اینکه ده سال بعد از مرگش زمامداران انگلیسی کشور جدید بنام پاکستان را(در بخشهای سرزمین هند وافغانستان) ایجاد کردند. امروز نکته که بعد از مرگش عدهً دانشمندان را به خود مشغول ساخته است همانا پیام ها وافکار و اشعار اقبال در مورد افغانستان است. موصوف چنان توجه و گرایش فراوانی به این کشور داشته که اگر ناشناسی اشعار اورا بخواند یقینا" گمان میبرد که او یک افغان است.(3)

آیا احساس و حضور درونی علامه اقبال هم چنین برداشت را داشت یا خیر ؟،لذا لازم است که به تحولات حکومت ها ومرز بندی ها، به تاریخ افغا نستان نظر بیندازیم.

سیالکوت سرزمین که ازآغاز دولت های یونانو باختری(249 ق م) و کوشانی ها( 40میلادی) تا تشکیل دولت بنام پاکستان (1947میلادی) نزدیک به دوهزار وسه صد سال با مد وجزر های وقفه ای جز کشور بزرگ افغانستان بود. سال تولد اقبال مصادف به پادشاهی شیرعلی خان است که دوسال قبل از معاهده نابرابر وغیر قانونی گندمک (1879 میلادی) است وشانزده سال قبل از معاهده تحمیلی وغیر قانونی وغیرمساوی دیورند(1893 میلادی) میباشد.به این ترتیب اقبال درزمانی تولد یافته است که سیالکوت بخش از کشور ما بوده ،اما با تاسف باید گفت که در اثر دسیایس انگلیس ها تحت سلطه پنجابی ها، که ایشان خود زمانی از جمله والیان افغانی بودند، سر به خودسری زدند وتحت حاکمیت انگلیس ها قرار گرفتند.پنجاب هیچگاه تا تشکیل پاکستان دولت مستقل نبوده است . درحالیکه این منطقه بیشترازافغانستان اداره میگردید تا هند بریتانیوی.

همچنان تاریخ وفات اقبال در سال(21 اپریل 1938 میلادی مطابق 20 ماه صفر 1357 هجری قمری= 1317 هجری شمسی)، ده سال قبل از تشکیل کشوری بنام پاکستان است .

اقبال در طول حیات خود افغانستان را جسما" وروحا" در افکار ،طرز دید واشعار خویش احساس ولمس نموده است.مبارزات مردم افغانستان ،مقابل انگلیس ها در سالهای 1841 و 1879و 1919 میلادی سرمشق انقلابی اورا تشکیل میداد. با وجود اینکه افغانستان به حیث یک کشور مستقل در جهان شناخته شده بود ،عملا" میدید که یک بخش بزرگ از سرزمین افغانستان بدون ضوابط بین المللی تحت اداره امرای محلی طرفدار انگلیس ها اداره میشد. اما اقبال در برابر این حوادث خاموش نبود ، افکار ونظریات سید جمال الدین افغانی اسعدآبادی مفکر بزرگ افغانستان ذهن انقلابی واسلامی اقبال را صیقل داد. چنانچه در مورد سید میگوید:

سیدالسادات مولانا جمال

زنده از گفتار او سنگ وسفا ل

از اشعار اقبال بخوبی دیده میشودمبارزه ای را که سید جمال الدین افغانی آغاز کرده بود اقبال آنرا ادامه داد واین مبارزه او در (جاوید نامه) بخوبی انعکاس یافته است . اقبال گفتار وخطابه های سید که در باره ( رد دهریه) نوشته بود و مقالات متعدد ایشان در" سید الاخبار"،"مفرح القلوب" و"معلم شفیق" انتشار یافته بود ، تاًثیر شگرف بر وی بجا گذاشت . مضامین جراید"حبل المتین "،"سراج الاخبار" و"عروةالوثقی" بود که اقبال رابرای مبارزه آماده ساخت.

اقبال در زمان سلطنت شاه امان الله خان به افغانستان سفر نمود، تااز نزدیک مبارزان وغازیان استرداد استقلال را ملاقات نماید.اومیدید مبارزات آزادیخواهی را که افغانها آغازکرده است چگونه به ثمر رسیده است.او به این باورشد که بعد از این طلسم استعمار انگلیس پایان میپذیرد ودیر نخواهد بود که از برکت استقلال افغانستان،کشور های دیگر از این نعمت خداوندی

مستفید خواهند شدند.اقبال افغانستان را به مثابه مرکز وهسته انقلابات ضد استعماری میدانست وادغان میداشت که آرامش وصلح در افغانستان ،آرامش تمام آسیا میباشد.و عدم صلح در این کشور تمام منطقه را به نا آرامی میکشاند. چناچه جواهر لعل نهرو مبارز وصدراعظم هند ، کشور افغانستان را به (لا نهً زنبور) تشبه نموده است

اقبال به همین مناسبت راجع به افغانستان شعری دارد :

آسیا یک پیکر آب وگل است ملت افغان درآن پیکر دل است

از فساد ا و فساد آسیا از گشاد او گشاد آسیا

اقبال در افغانستان خود را بیگانه نیافت او با شاه جوان غازی امان الله خان ملاقات نمود و(پیام مشرق) را به وی اهدا کرد اودر آغاز می نوسید که(اعیحضرت امیر امان الله خان فرمان روائی دولت مستقله افغانستان خلدالله ملکه واجلاله).این اثر شامل بهترین اشعار اقبال میباشد . او در وصف شاه امان الله خان آورده است که :

ای امیر کامگار ای شهریار

نوجوان ومثل پیران پخته کار

چشم تو از پردگیها محرم است

دل میان سینه ات جام وجم است

عزم توپاینده چون کوهسار تو

حزم تو آسان کند دشوار تو

همت تو چون خیال من بلند

ملت صد پاره را شیرازه بند

هدیه ازشا هنشاهی داری بسی

لعل ویعقوت(یاقوت)گران داری بسی

ودر جای دیگر میگوید که :

تا ز صدیقان این امت شوی

بهر دین سرمایه قوت شوی

باد همیشه به فر شهی

بنده درگاه امان الهی

شاه شجاست وبسالت پناه

سایه حق غازی ظل الله

رایت اقبال ترا بر جبین

انا فتحنا لک فتحنا" مبین

ثبت توایت ز قریب مجیب

نصر من الله و فتح قریب

اشهب ایام بکام تو باد

خطبه اسلام بنام تو باد

دل که بتو بسته امید ها

می طلبد رفعت جاوید ها

دین نبی از سر تو زنده باد

دولت تو دائم و پاینده باد

زندگی جهد است استحقاق نیست

جز به علم و انفس و آفاق نیست(4)

این سفر تاریخی وبه یاد ماندنی اقبال به افغانستان ،سفر اخیر اونبود بلکه موصوف در سال 1312 هجری شمسی مطا بق 12 اکتوبر 1933 میلادی=اول رجب1325هجری قمری مجددا" بنا به دعوت دولت افغانستان به کابل آمد. مشاوریت پوهنتون کابل منحیث اولین پوهنتون افغانستان به وی تفویض گردید . اقبال از تجارب خود در انگلستان وجرمنی بخاطر ترتیب مفردات درسی پوهنتون کابل استفاده علمی نمود. موصوف بعد از مراجعت از کابل"مثنوی مسافر" را نوشت که تماما" به افغانستان اختصاص داده شده است .او مثنوی رااینطورآغاز میکند:

سرزمینی کبک او شاهین مزاج

آهو او گیرد از شیران خراج

در فضایش جره بازان تیزچنگ

لرزه بر تن از نهیب شان پلنگ

لیک از بی مرکزی آشفته روز

بی نظام و نا تمام و نیم سوز

فر بازان نیست در پرواز شان

از تذرو ان پست ترپروازشان

آه قومی بی تب تاب حیات روزگارش

بی نصیب ازواردات آن یکی اندر سجود

این در قیام کار وبارش چون صلاة بی امام

ریز ریز از سنگ او مینای او

آه از امروز بی فردای او(5)

اقبال در( مثنوی مسافر) زبان ستایش به خرقه مبارک حضرت محمد(ص) پیامبر بزرگواراسلام،احمد شاه با با،سلطان محمود غزنوی، محمد نادر شاه، محمد ظاهر شاه، سنائی غزنوی،قندهار،غزنی،وکابل اشعار مملو از محبت وهمدلی وهموطنی سرود. او مردم افغانستان را (مردان کوهساران) (6)لقب داد.در حالیکه ایشان را پراگنده میدانست . می گوید:

آن یکی اندر سجود ودیگری اندر قیام کار وبارش چون صلواة بی امام

ودر جای دیگر آورده است که :

فکر رنگیم کند نذر تهی دستان شرق

پاره لعلی که دارم از بدخشان شما

میرسد مردی که زنجیرغلامان بشکند

دیده ام از روزن دیوار شما

علامه اقبال در زمانی پا به عرصه جامعه نهاد، ومبارزه خود را که همانا قیام ونهضت سید جمال الدین افغانی بود، برای مسلمانان تحقق بخشید که کشورهای اسلامی به شکلی از اشکال تحت سلطه استعماریون اروپائی قرار داشتند. اقبال نقش اساسی و راه بیرون رفت و آزادی را در بیداری مسلمانان وتوجه آنان به مبانی فرهنگ حیات بخش اسلامی میدید.

روی این ملحوظ مبارزان و روشنفکران هند که در اثر فشار و مظالم انگلیس ها کمر خم نموده بودند ، همواره چشم به افغانستان داشته اند وکابل را مرکز رسیدن به آمال وآرزو های انسانی خود میدانستند .به همین مناسبت سفرها وملاقات های اقبال به افغانستان وملاقات های وی با زعما واراکین ومبارزان راه آزادی چون شاه امان الله خان،محمد نادرشاه،محمد ظاهر شاه،محمود طرزی عبدالهادی داوی ودیگران، با اهداف انقلابی وی پیوند نزدیک دارد.او در صحبت که بامحمد ظاهر شاه داشت اظهار نمود ه که :آینده از آن کسی است که امروز را در دست دارد کسی میتواند با عزت وافتخار زندگی کند که با جراًت بتواند در مقابل ظلم وستم استادگی کند ، تنها اسلام و قران است که می تواند حیات ما را تضمین کند.

اقبال بخاطر رهائی از چنین حالت مثنوی(پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟)را به خامه کشید.موصوف مثنوی رابا این اشعار آغاز می نماید:

برخود از قران اگر خواهی ثبات

در ضمیرش دیده ام آب حیات

آدمیت زار نالید از فرنگ

زندگی هنگامه برچید از فرنگ

پس چه باید ای اقوام شرق ؟

باز کی روشن شود ایام شرق؟

در ضمیرش انقلاب آمد پدید

شب گذشت وآفتاب آمد پدید

یورپ از شمشیرخود بسمل فتاد

زیر گردون رسم لادینی نهاد

گرگی اندر پوستین بره ای

هر زمان اندر کمین بره ای

مشکلات حضرت انسان ازاوست

آدمیت را غم پنهان از و ست

در نگا هش آدمی آب و گل است

کاروان زندگی بی منزل است

اقبال در این مثنوی ،همه مردم ستمدیده ومسلمانان جهان را مخاطب قرار داده فریاد میزند که:

خاور همه مانند غبار سرراهی است

یک نالهِ خاموش و اثر باخته آهی است

از هند و سمرقند و همدان خیز !

از خواب گران خواب گران خواب گران خیز

از خواب گران خواب گران خواب گران خیز

در جای دیگر مردم را به اعتقاد بیشتر به دین اسلام دعوت میکند و اسلام را یگانه دین وآئین میداند که مردم را بدون تبعیض فرقه ای، گروه ای یکسان میداند ومی گوید که :

این نکته گشاینده اسرار نهان است

ملک است تن خاکی و دین روح روان است

تن زنده وجان زنده زربط تن وجان است

با خرقه و سجاده و شمشیر و سنان خیز

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز !

اقبال در مثنوی (چه باید کرد ای اقوام شرق؟) که با زیبائی خاص سروده شده است با لطافت ولی طغیان زده،ملت های مارا به شناخت خودش، اعتماد به نفس و رهائی از یوغ استعمار فرا می خواند.

اقبال در مثنوی (مسافر) و(پیام مشرق) وبالاخره ( چه باید کرد ای اقوام شرق؟) توجه خاص به افغانستان ومردم مبارز این دیار داشته است . سوال اینجاست که سفر های وی در سالهای حکمروائی شاه امان الله خان ومحمد نادر شاه به افغانستان و اهدای کتاب های، به زعما این کشور تصادفی بوده ویا اینکه علاقمندی ریشه ای اقبال رابه افغانستان نشان میدهد؟

چرا اقبال خود را به افغانستان نزدیک ونزدیکتر میدانست؟

چرا شاه افغانستان تنها ازاقبال برای ساختن مفردات درسی پوهنتون کابل دعوت بعمل آورد؟

چرا اقبال در بعضی از اشعار خود بنام (محراب گل افغان)(7) تخلص میکرد؟

یگانه دلیل ایکه عجالتا" در مورد میتوان بیان کرد این است که اقبال در سرزمین تولد یافته بود که درهمان وقت جزًسرزمین افغانستان بود.او افغانستان را جسما" وروحا" احساس میکرد.او با مطالعه تاریخ ،این واقیعت را درک کرده بود که خودش و پدر وپدرکلانش در سرزمینی بدنیا آمده بودند که افغانستان نامیده میشد. روی این منظور در تمام زندگی چشم امید به این کشور دوخته بود وتلاش داشت که این سرزمین را آزاد ومستقل وآرام وپیشرفته ببیند.

سال 1919 میلادی نقطه عطف در زندگی اقبال بود واین موضوع در مثنوی(مسافر) واضح دیده می شود.اگر به اشعار دری واردوی موصوف عمیقا" نظر بیاندازیم اورا یک مرد افغان میابیم تایک شاعر هندی. به تائید گفتار فوق نظر یک دانشمنددیگر را به بررسی میگیرم :

پروفیسور داکتر آفتاب اصغر،محمد اقبال را بادو نام دیگر نیز می شناسد. یکی (محراب گل افغان)و دیگری بنام (ضیغم لولا بی کشمیری). او مینگارد که اقبال در اشعار ونوشته های خود بخصوص اشعار اردوی خود به محراب گل افغان اهتمام نموده است وبا قاطیعت افغانها را مخاطب قرار میدهد و آنها را به وحدت ویگانگی دعوت میکند به همین ترتیب با شعار "چمن زادو واز یک شاخساریم"برای تمام مسلمانان وهمسایگان ما ، تبعیض وفرقه گرائی را نفی میکند.

پروفیسور داکتر اصغر اظهار میدارد:با عمق مطالعه اشعار وکلیات اقبال دیده میشود که با (مردان کوهستان) یعنی افغانان روابط و تعلقا ت ریشه ای خاص وجود دارد . که اقبال را آنقدربه افغانستان نزدیک ساخته است. داکتر آفتاب اصغر اضافه میکند که :اشعار اقبال در باره رشادت،مبارزات وسرنوشت مردم افغانستان وشاهان وامیران این کشور چون(محمود غزنوی، شیرشاه سوری واحمدشاه ابدالی وغیره) وتوصیف واشعار وی در مورد ولایات چون( کابل ، قندهار، غزنی وهرات ) نشان میدهد که اقبال را باید شاعر و متفکر افغا نستان بگویم .

در دیوان اردوی اقبال ( ضرب کلیم ) تحت عنوان ( افکار محراب گل افغان) در حدود (20) قطعه شعر وجود دارد که نشاندهندهً افکار ونظریات اقبال در مورد افغانها است. چنانچه میگوید:

رومی بدلی، شامی بدلی ،بدلا هندوستان

تو بهی ای فرزند کهستان

اپنی خودی پهچان

اپنی خودی پهچان

ای غافل افغان(8)

در جای دیگرتحت عنوان( افکار محراب گل افغان) سروده است که :

آدم کا ضمیر اس کی حقیقت په بی شاید

مشکل نهین ای سالکِ ره علم فقیری

فولاد کها رهتائی شمشیر کی لایق !

پیدا هواگراس کی طبعیت مین حریری

خود دار نه هو فقر تو ئی قهرالهی!

هو صاحب غیرت توئی تمهید امیری

افرنگ(9) ز خود بی خبر کرو و گرنه !

ای بندهً موًمن تو بشیری! تو نذیری(10)

بازهم سوال اینجاست که:

چرااقبال در طول دوران حیات ومبارزه خود برای افغان وافغانستان اشعاری سرود ومثنوی های ساخت؟

چرا پادشاه افغانستان برای قبرش سنگی اهداً میکند که اقبال امروز زیر آن سنگ خوابیده است؟

چرا اقبال زبان دری را برای زیادترین اشعار خود انتخاب کرد؟

جواب واضح است وآن اینکه اقبال احساس میکرد پیوند عمیق میان او وافغانستان وجود دارد به همین مناسبت اشعار وی یگانه جوابگوی این عواطف وحقایق بود.حتی یکی از نویسندگان افغان نوشته است که اجداد وی از پغمان کابل است که قرنها قبل به کشمیر مهاجرت کرده اند. (11)

ما منتظر نظرات ونتیجه گیری های دانشمندان واقبال شناسان در این موردنیز خواهیم بود.

اقبال به زبانهای هندی، اردو،دری وانگلیسی شعر می سرود ولی به زبان دری علاقه خاص داشت و دری را زبان اشعار خود قرار داد وبا بسیار ملاطفت می گوید:

گر چه هندی در عذوبت شکر است

طرز گفتار دری شیرین تر است

تعداد اشعار دری اقبال به (9000) بیت میرسد درحالیکه اشعار اردوی وی (6000) بیت است.

از اقبال کلیات وکتابهای زیادی بجا مانده است .نوشته ها واشعارومثنوی های دری اقبال عبارتند از:اسرار خودی، رموز بیخودی، پیام مشرق، ،زبور عجم، جاوید نامه، مسافر وپس چه باید کرد ای اقوام شرق؟ . ضمنا" کتابهای دیگر او عبارتند از : علم الاقتصاد به زبان اردو که در سال 1903 میلادی در لاهور طبع گردید ، سیر فلسفه در فارس (تیزس دکترا)، تاریخ هند ،بال جبریل ،بانگ دراً، ضرب کلیم ،احیای فکر دینی در اسلام(مجموعه سخنرانی های وی در پوهنتون های مختلف هند)، ارمغان حجاز ویک سلسله یادداشت های متفرق دیگر.

منظومه ( اسرار خودی) اقبال در سال 1915 میلادی ماحصل تاًثیرات عرفانی وی را نسبت به مولانا جلال الدین بلخی نشان میدهد. علت گرایش اقبال به مولانا یقینا" همسانی زمان مولانا با زمان اقبال است .در آن وقت پریشانی وظلم و تعدی مغلان در مقابل مردم وامروز روش وکردار بریتانوی ها در هند وافغانستان بر روح وروان عرفانی موصوف اثرگذار بوده است.

اقبال در سن 46 سالگی لقب اعزازی (سر) را از طرف دولتمردان انگلیسی در یافت کرد ودر 48 سا لگی ، پوهنتون پنجاب دکتورای افتخاری به وی تفویض نمود.اقبال در تمام دوران حیات خود دایما" مرد فعال بود .شعر میسرود،خطابه ها مینوشت، بیانیه ها ایراد میکرد ومسافرت های فرهنگی وسیاسی داشت. در اخیر عمر سیاستمدار نهضت اسلامی بود . باوجود تمام تلاش ها وفعالیت های خود،در پایان عمر به بستر مریضی افتاد تا اینکه اجل به سروقتش رسید وجان به جان آفرین داد. (ساعت 5 صبح 21 اپریل 1938 میلادی) تابوت اورا به دهن دروازه مسجد شاهی لاهور دفن کردند .محمد ظاهر پاد شاه افغانستان سنگ مرقد اقبال را فرستاد که تا امروز زیر آن سنگ خفته است.

منابع :

1 – علامه اقبال لاهوری فرزند گرامی شرق ، امتیاز ، 1387.

2 - علامه اقبال سیالکوتی ، امام عبادی ، فردا .

3 - علامه اقبال ، صبح امید .

4 – افغانستان از خامهً علامه اقبال، احسان لمر، کابل نات ، جوزای 1382 .

5 - ایضا" .

6 – علامه محمد اقبال محراب گل کی روپ مین ،پروفیسور داکتر آفتاب اصغر .آی تی – تعلیم ، اول ماه می 2009 .

7 – ایضا" .

8 – ایضا" .

9 – اقبال در اشعار خود فرنگ را افرنگ می نوشت. محراب گل افغان کی افکار ،1 - 20 ، اردو پویتری فاروم .

10 – ایضا" .

11 – افغانستان از خامهً علامه اقبال ، احسان لمر .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر